درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
لینکهای غیر اخلاقی حذف می شوند نويسندگان |
بهترین ها و جدیدترین های اینترنت
در این وبلاگ با جدیدترین تصاویر و جدیدترین مطالب دنیای اینترنت در خدمت شما هستیم
سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:اس ام اس عید غدیر ف ژیامک عید غدیر ف اس ام اس مناسبتها, :: 8:16 :: نويسنده : حسین
پیامک عید غدیر خم. . . قرآن به جز از وصف علي آيه ندارد ايمان به جز از حب علي پايه ندارد گفتم بروم سايه لطفش بنشينم گفتا كه علي نور بود سايه ندارد . . پیامک عید غدیر . . ما زين جهان از پي ديدار مي رويم ، از بهر ديدن حيدر كرار مي رويم ، درب بهشت گر نگشايند به روي ما ، گوييم يا علي و ز ديوار مي رويم . پیامک عید غدیر خم . گويا زبان براي همين در دهان ماست . . sms عید غدیر اس ام اس عید غدیر. . که او برترين انسان از زن و مرد بعد از من است… هرکه با او بستيزد و بر ولايتش گردن ننهد نفرين و خشم من بر او باد. (خطبه ي غديريه) . . sms عید غدیر . . شنيدم عاشقي مستانه فرمود ، اگر آتش به زير پوست داري ، نسوزي گر علي را دوست داري . . sms عید غدیر . . . . اس ام اس عید غدیر جدید. . . نه فقط بنده به ذات ازلي مي نازد ناشر حكم ولايت به ولي مي نازد گر بنازد به علي شيعه ندارد عجبي عجب اينجاست خدا هم به علي مي نازد . اس ام اس عید غدیر جدید . . دلا امشب به مي بايد وضو کرد و هر ناممکني را آرزو کرد . . پیامک عید غدیر خم . . بردند به ميزان عمل سنجيدند بيش از همه کس گناه ما بود ولي آن را به محبت علي بخشيدند . اس ام اس عید غدیر جدید . . . اس ام اس عید غدیر جدید . . نام علي : عدالت — راه علي : سعادت — عشق علي : شهادت – ذكر علي : عبادت — عيد علي : مبارك . . اس ام اس عید غدیر. . . علي بر عالم و آدم امير است به عشق نام مولايم نوشتم چه عيدي بهتر از عيد غدير است؟ . . پیامک عیدغدیر خم . وهنگامه اعلان وصايت و ولايت امير المومنين عليه السلام بر شيعيان وپيروان ولايت خجسته باد . . اس ام اس عید غدیر خم . . پيامبر اکرم(ص) عید غدیر خم . . همتاي علي نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد . نور دهم! امام علیالنقی، سلام
هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علیالنقی، سلام فیض مدام، سلسله نورِ دائمی پور جواد ابن رضا سبط کاظمی در شأنت این بس است که جد شما رضاست در فضلت این بس است که تو جدّ قائمی تا پایه امامت و دین از تو قائم است خود عرش فضل را به خدا از قوائمی اینگونه گفت وصف تو را هر که با تو بود هر شام در صلاتی و هر روز صائمی یا حجّه الوفیّ، صفی هادی ای امام ای حضرت کریم که عین المکارمی هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علیالنقی، سلام مهر دهم! حقیقت کامل، امام من! آیینه جمیع فضائل، امام من! لرزانده دستگاه خلافت شکوه تو! خاک از توکلّت متوکل، امام من چاره ندید خصم مگر آنکه همچو باب بر تو خوراند زهر هلاهل امام من لحظه به لحظه جان به تو مشتاق، هادیا! لحظه به لحظه دل به تو مایل، امام من ای که هنوز حلقه در را نکوفته لطف تو داده حاجت سائل، امام من نامت گرهگشای تمامی مشکلات لطفت کلید حل مسائل امام من هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علیالنقی، سلام زین العباد، ثانی سجّاد، یا علی نور تو بر جواد، خدا داد، یا علی تنها نه باب تو که به فردوس، فاطمه از خنده تو گشت دلش شاد، یا علی روشن به روی گندمیات شد دل جواد وقتی «سمانه» چون تو سمن زاد، یا علی چون باب شهر علم نبی بود، جدّ تو شد ملک علم و دین ز تو آباد، یا علی در پای تو گریسته وحش درنده هم ای بسته ولای تو آزاد، یا علی تاریخ، ای حقیقت بیدار، چون علی هرگز تو را نمیبرد از یاد، یا علی هادی! امامنا التقی المتقی، سلام نور دهم! امام علیالنقی، سلام محمد سعید میرزایی بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان روز خشنودى و رضا![]() سپاس از نعمت ها ابوهاشم جعفرى مى گوید: یك بار فقر شدیدى به من روى آورد، خدمت امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم و چون اجازه دادند نشستم . فرمود: اى اباهاشم ! شكر كدام یك از نعمت هاى خدا را كه به تو عطا فرموده ، مى توانى به جاى آورى ؟ من سكوت كردم و ندانستم چه بگویم . امام علیه السلام خود فرمود: خدا به تو ایمان عطا كرد و به جهت آن بدنت را از آتش دوزخ بازداشت . خدا به تو صحت و عافیت عطا كرد و تو را بر اطاعت خود یارى فرمود. خدا به تو قناعت عطا كرد و بدین وسیله آبروى تو را حفظ نمود. آنگاه فرمود: اى اباهاشم ! من به این مطلب آغاز كردم ؛ چون گمان مى كنم تو مى خواهى از كسى كه این همه نعمت به تو عطا كرده است نزد من شكوه كنى . من دستور دادم صد دینار طلا به تو بدهند، آن را بگیر(1).
روح خشنودىشیخ طوسى رحمة الله مى نویسد: ابوموسى عیسى بن احمد بن عیسى بن المنصور گوید: روزى خدمت امام هادى علیه السلام مشرف شدم ، عرض كردم : اى آقاى من ! این مرد - یعنى متوكّل - مرا از خود دور گردانید و روزى مرا قطع كرده و از من ملول شده است . من علت آن را فقط به واسطه آن كه از ارادتم به خدمت شما و ملازمت من به شما آگاه شده نمى دانم . پس هرگاه از او خواهشى فرمایى كه او قبول كند تفضل فرما و آن خواهش را براى من قرار ده . فرمود: اى اباهاشم ! شكر كدام یك از نعمت هاى خدا را كه به تو عطا فرموده ، مى توانى به جاى آورى ؟ من سكوت كردم و ندانستم چه بگویم . امام علیه السلام خود فرمود: خدا به تو ایمان عطا كرد و به جهت آن بدنت را از آتش دوزخ بازداشت . خدا به تو صحت و عافیت عطا كرد و تو را بر اطاعت خود یارى فرمود. خدا به تو قناعت عطا كرد و بدین وسیله آبروى تو را حفظ نمود
حضرت فرمود: درست خواهد شد ان شاءالله .
چون شب فرارسید چند نفر از جانب متوكّل پى در پى به طلب من آمدند و مرا نزد متوكّل بردند. هنگامى كه نزدیك منزل متوكّل رسیدم ، دیدم فتح بن خاقان كنار در سرا ایستاده است . گفت : اى مرد! شب در منزل خود قرار نمى گیرى ، ما را به زحمت مى اندازى ؟ متوكّل به جهت طلب تو مرا به رنج و سختى افكنده است . من نزد متوكّل داخل شدم . او را بر فراش خود دیدم . گفت : اى ابوموسى ! آیا ما از تو غفلت مى كنیم یا تو ما را فراموش مى كنى و حقوق خود را یاد نمى آورى . الحال بگو چه در نزد ما داشتى ؟ گفتم : فلان صله و عطا و رزق فلانى و چند چیزى نام بردم . ![]()
متوكّل دستور داد: آنها را به چندین برابر به من بدهند. به فتح بن خاقان گفتم : آیا امام هادى علیه السلام به این جا آمده بود؟ گفت : نه . گفتم : آیا نامه اى براى متوكّل نوشته بود؟ گفت : نه . وقتى بیرون آمدم و از آن جا دور شدم ، فتح پشت سر من آمد و گفت : شك ندارم كه تو از امام هادى علیه السلام دعایى طلب كرده اى پس براى من نیز از او دعایى بخواه . وقتى خدمت آن حضرت رسیدم ، فرمود: اى ابوموسى ! هذا وجه الرّضا. این روز خشنودى و رضا است . گفتم : بلى به بركت تو اى سید من ! ولى به من گفتند: شما نزد او نرفتید و از او خواهش نفرمودید. فرمود: خداوند تعالى مى داند كه ما در مهمات فقط به او پناه مى بریم و در سختى ها و بلاها فقط بر او توكل مى كنیم . او ما را عادت داده كه هرگاه از او سؤال كنیم ، اجابت فرماید و بیم آن داریم كه اگر از حق تعالى عدول كنیم ، خدا نیز از ما عدول فرماید.(2) وقتى بیرون آمدم و از آن جا دور شدم ، فتح پشت سر من آمد و گفت : شك ندارم كه تو از امام هادى علیه السلام دعایى طلب كرده اى پس براى من نیز از او دعایى بخواه . وقتى خدمت آن حضرت رسیدم ، فرمود: اى ابوموسى ! هذا وجه الرّضا. این روز خشنودى و رضا است
پرداخت بدهى سنگینشیخ اربلى رحمة الله مى نویسد: روزى امام هادى علیه السلام از سامرّا جهت امر مهمى به طرف قریه اى رفت . مرد اعرابى به طلب آن حضرت به سامرّا آمد. گفتند: حضرت به فلان قریه رفته است . آن عرب به قصد آن حضرت به آن قریه رفت . چون به خدمت آن جناب رسید، حضرت از او پرسید: چه حاجت دارى ؟ گفت : من مرد عربى از متمسكین به ولایت جدّت حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام هستم . گرفتار بدهكارى سنگینى شده ام كه كسى جز تو آن را ادا نمى كند. فرمود: خوش باش و شاد باش . آنگاه مرد عرب در همان جا ماند، هنگامى كه صبح شد حضرت به او فرمود: من نیز حاجتى به تو دارم كه تو را به خدا قسم كه خلاف آن انجام ندهى . اعرابى گفت : مخالفت نمى كنم . آن حضرت به خط خود نامه اى نوشت و در آن اعتراف كرد كه به اعرابى بدهكار است و مقدار آن را در آن نامه تعیین كرده بود كه زیادتر از دینى كه او داشت و فرمود: این نامه را بگیر. وقتى من به سامرّا رسیدم ، نزد من بیا در آن هنگامى كه نزد من جماعتى از مردم باشند و این وجه را از من مطالبه نما و بر من تندى كن و تو را به خدا قسم كه خلاف این نكنى . عرب گفت : چنین كنم و نامه را گرفت . آنگاه كه حضرتش به سامرّا رسید، و نزد آن حضرت جماعت بسیارى از اصحاب خلیفه و غیرایشان حاضر شدند. مرد عرب آمد و آن نامه را بیرون آورد و بدهى خود را مطالبه كرد و همان گونه كه حضرت به او امر فرموده بود، رفتار كرد. حضرت به نرمى و ملایمت با او تكلم كرد و عذرخواهى نمود و وعده داد كه وفا خواهم كرد و تو را خوشحال خواهم ساخت . این خبر به متوكّل رسید. دستور داد كه سى هزار درهم به آن حضرت بپردازند. وقتى آن پول ها به آن حضرت رسید، گذاشت تا آن مرد آمد. فرمود: این مبلغ را بگیر و دین خود را ادا كن و مابقى آن را خرج اهل و عیال خود كن و ما را معذور دار. اعرابى گفت : یابن رسول الله ! به خدا سوگند! آرزوى من كمتر از یك سوم این مال بود، ولى الله اعلم حیث یجعل رسالته . آن مبلغ را گرفت و رفت(3).
پی نوشت ها: 1- بحارالانوار، ج 50، ص 129. 2- منتهى الآمال : ج 2، ص 370. 3- منتهى الآمال : ج 2، ص 363.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: چهره هاى درخشان سامرّاء ، حضرت امام هادى و امام عسكرى علیهماالسلام ؛ نوشته على ربانى خلخالى جمعه 6 آبان 1390برچسب:, :: 10:22 :: نويسنده : حسین
دانش! چــرا و چگونـــه ؟!
جایگاه علم از منظر امام محمد تقى علیه السلام ![]() نهمین امام شیعه حضرت امام محمد تقى علیه السلام در كودكى عهده دار امر رهبری و امامت جامعه اسلامی شدند و در همان زمان دانش سرشار آن بزرگوار دوست و دشمن را به حیرت و شگفتى واداشت. مناظرات علمی آن حضرت با شخصیتهای بزرگ جهان اسلام و فتواهای دقیق ایشان در مسائل گوناگون علمی، در تاریخ پربار علم همچون خورشیدی تابان بر تارک مکتب پویای تشیع می درخشد.
اساسا از منظر حضرت جوادالأئمه علیه السلام علم و دانش یكى از مهمترین عوامل رسیدن به كمالات عالى دنیوى و اخروى به شمار می آید که همچون چراغی، روشنی بخش عقل و خرد او در پیمودن این مسیر دشوار می باشد چراکه فطرت حقیقت جوی بشر با جهل ناسازگارى دارد و بدون رشد فرهنگى و فكرى مناسب و آشنایى عمیق با حقایق، به هدف اصیل خویش نائل نخواهد آمد. در این زمینه حضرت امام جواد علیه السلام می فرمایند: از منظر پیشوای نهم، شایسته است كه یك مسلمان به علم و معرفت روى آورد و دوستان خویش را بر اساس دانش و بینش صحیح برگزیند و شخصیت اجتماعى خود را بر مبنای علم و معرفت شکل دهد، براى دیدار دیگران علم هدیه برد و آن را نُقل مجالس خود کند، علم و دانش را در سفر، مناسبترین همسفر و رفیق راه، و در تنهایى و غربت، بهترین مونس و همدم خود بداند، چرا كه علم، سرچشمه تمامی كمالات انسانی است
« عَلَیْكُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإ نَّ طَلَبَهُ فَریضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ، وَ هُوَ صِلَةُ بَیْنَ الاْ خْوانِ، وَ دَلیلٌ عَلَى الْمُرُوَّةِ، وَ تُحْفَةٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ اءُنْسٌ فِى الْغُرْبَةِ » . ( حلیة الا برار، ج 4، ص 598)
بر شما باد به تحصیل علم، چراکه فراگیرى آن واجب و بحث پیرامون آن پرفائده است، علم وسیله نزدیکی به برادران، و نشانه مروّت و جوانمردى، وهدیه ای برای مجالس است و همراه انسان در مسافرت، و مونس او در تنهائى مى باشد. از منظر پیشوای نهم، شایسته است كه یك مسلمان به علم و معرفت روى آورد و دوستان خویش را بر اساس دانش و بینش صحیح برگزیند و شخصیت اجتماعى خود را بر مبنای علم و معرفت شکل دهد، براى دیدار دیگران علم هدیه برد و آن را نُقل مجالس خود کند، علم و دانش را در سفر، مناسبترین همسفر و رفیق راه، و در تنهایى و غربت، بهترین مونس و همدم خود بداند، چرا كه علم، سرچشمه تمامی كمالات انسانی است. حال اگر این علم با زیور تواضع و فروتنی آراسته شود، همچون اكسیری انسان را از هر مهلكه ای نجات خواهد داد؛ چنانکه حضرتش به این نکته اشاره می فرمایند: « خَفْضُ الْجَناحِ زینَةُالْعِلْمِ » ( كشف الغمّة فی معرفة الأئمه، ج 2، ص 47) تواضع و فروتنى زینت بخش علم و دانش است. اما آنچه که در اینجا توجه به آن ضروری می نماید دقت در سلامت و درستی مسیری است که انسان به منظور کسب علم و معرفت در آن قدم برمی دارد، تا در دام اندیشه های باطلی که تناسبی با حق وحقیقت ندارند گرفتار نیاید. براین اساس زیبنده است كه یک فرد مسلمان، تمایلات خویش و اندیشه های گوناگون را بر اساس معیارهای حق بسنجد و در روشن نمودن مسیر خود از مشعل عقل و خرد که در آموزه های غنی اسلام مورد توجه خاصی قرار گرفته است، بهره گیرد. امام جواد علیه السلام در این زمینه رهنمود راهگشایى براى همگان دارند. آن گرامى مىفرمایند: « مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیس » . (تحف العقول، ص 456) هر عملى وبال صاحب خویش است، مگر كسى كه به دانش خود عمل نماید
هر كس به گفتار گویندهاى گوش فرا دهد، او را پرستش كرده است، اگرگوینده از خدا مىگوید، شنونده خدا را عبادت كرده و اگر از شیطان بگوید، شنونده نیز به پرستش شیطان پرداخته است.
باشد که با تأسی به آن امام همام، خود را به این خصلت زیباى انسانى بیاراییم و كسب معرفت و دانش را سرلوحه برنامه زندگى خویش در عرصه های گوناگون فردی و اجتماعی قرار دهیم، و با کنار زدن پرده های جهل و نادانی از ظلمت و تاریکی قدم در وادی نور و روشنایی بگذاریم و با عمل به آنچه آموخته ایم سعادت هر دو سرا را به دست بیاوریم. چراکه هرچند دانایان با آنانكه نمى دانند برابر نیستند اما همانطور که در كلام جاودانه اولین معلم بشریت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفى صلى الله علیه و آله مورد تأکید قرار گرفته است:« كُلُّ عِلْمٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهِ » .(بحارالانوار،ج 2، ص 38) هر عملى وبال صاحب خویش است، مگر كسى كه به دانش خود عمل نماید. ابوالفضل صالح صدر بخش عترت و سیره تبیان جمعه 6 آبان 1390برچسب:, :: 9:58 :: نويسنده : حسین
پیامک های تسلیت شهادت امام جواد علیه السلام
![]()
تابوتی از نور به آسمان کاظمین نزدیک میشد و زمان، زمان وداع عالم خاک با فرزند افلاک بود؛ آری! کاظمین منتظر است با آغوشی گشوده تا جوانترین ستاره دنبال دار امامت را از خاک تا افلاک دنبال کند و این حالتِ محزون خاک است که ملائک را به زاری نشانده. و اینک مائیم و ستارههای سوخته ای که همچو داغی بر آلالههای جوانِ دشت، ریخته اند...
آتش زند به قلب همه، سوز داغ تو شد در اشک اهل ولا، چلچراغ تو اى یادگار فاطمه، اى حجت نهم گیرد زلال اشک من امشب سراغ تو
****** شهادت مظلومانه باب المراد جواد الائمه را به حضرت رضا علیه السلام و تمامی شیعیان و دوستداران آن حضرت تسلیت عرض می نمایم. ***
امام محمد تقی علیه السلام: آشكار كردن چیزى پیش از استوار شدن، مایه تباهى آن است.
مظلوم تر از جواد"ع"بغداد نداشت آن مظهر داد ، تاب بیداد نداشت می خواست که فریاد کند تشنه لبم از سوز عطش طاقت فریاد نداشت ای جوانترین حجت خدا! تا همیشه ی روزگار، با یاد غم تو، پا به پای امام عصر (عج)، خون خواهم گریست...
نور نهم ز اوصیا، جلوه جان اولیا روح به پیکر رضا ، عطر گل خدا جواد با لب تشنه وای من ، جان به لبت رسیده بود داشت حریم حجره ات ، غربت کربلا جواد
*************** حضرت جوادالأئمه علیه السلام: دیدار برادران مایه سلامتى و رشد عقل است ؛ اگرچه بسیار اندك باشد .
ای باب المراد! رفتی و حال کجاست دستان تسلی بخش، تا مرهم زخمهای «هادی»ات باشند؟بعد از تو چه کند «علی» در محاصره «معتصم»ها؟ ....
از من گرفته همسر من خورد و خواب را زهر جفا ز جان و دلم برده تاب را واى از عناد دختر مامون که از جفا مسموم کرد زاده ى ختمى ماب را
***** امام جوادعلیه السلام: هركه از خدا قطع امید كند و به غیر او پناهنده شود،خداوند او را به همان شخص وامیگذارد.
یابن الرضا! بالرضا المرتضی، اشفع لنا عندالله
آن روز، بغداد بود و نُهمین خورشید ولایت که غریبانه به همجواری «جد» غریبش میرفت؛ به همجواری کسی که تلخی خاطره هایش را زندان های هارون، همواره به یاد میآورن...! برون حجره همه پایکوب و دست افشان درون حجره یکی بود، دست و پا می زد ایستاده بود و جوادالائمه جان می داد ز او بپرس که زخم زبان چرا می زد؟!
حضرت جواد علیه السلام: عزّت مؤ من در بى نیازى او به دیگران است .
شهادت جانسوز نهمین اختر امامت و ولایت ، بر تمام شیعیان جهان تسلیت باد.
فرآوری: امین
بخش عترت و سیره تبیان جمعه 29 مهر 1390برچسب:, :: 8:9 :: نويسنده : حسین
راز سلامت جسمی از دید ائمه اطهار(علیهم السلام)
با وجود رضایت به آنچه خدا خواسته و تسلیم در برابر مقدرات او باید از راه هایی که خود او پیش روی ما قرار داده است، استفاده لازم را ببریم. استفاده از دانش و تجربه های بشری همراه با درخواست از خدا و توسل به اولیایش از جمله مهم ترین راه های حفظ سلامت و شفا یافتن از مریضی است . ![]() در این نوشتار موضوع ”راز سلامت جسمی” را مورد بررسی قرار می دهیم، با این رویکرد که امامان و پیامبران، راز سلامت جسمی را می دانستند و حتی بسیاری از شفا دادن آنان از این طریق بوده، با این وجود چرا همه راه های درمان بیماری ها را بیان نکرده اند.
این مطلب را باید در چند مرحله، بررسی نمود: . آیا انسان ها می توانند همواره و تا بی نهایت، در سلامت جسمی زندگی نمایند؟ . آیا پیامبران برای درمان بیماری های جسمی مبعوث شده اند؟ . آیا انسان ها باید به دنبال سلامت خود باشند یا خیر؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، راه آن چیست؟ . آیا اصولاً، فایده ای برای بیماری و از دست دادن سلامت نیز متصور است؟ به همین ترتیب، به مطالعه موارد فوق می پردازیم: - در نظام هستی، چنین مقرر شده است که چند صباحی در این دنیا به سر برده، و سپس با ترک آن، روانه جهانی شویم که فنا و نابودی و بیماری در آن جایگاهی ندارد. بنابراین، از مرگ که پلی میان دنیا و آخرت است؛ گریزی نیست و هر فردی باید طعم آن را بچشد[1] و حتی پیامبران الهی نیز باید در برابر این قانون الهی تسلیم باشند.[2] آن زندگی ایده آلی که در آن، اثری از بیماری و فقر و ترس نباشد، مخصوص جهان آخرت بوده و هرگونه تلاش برای مشابه سازی آن در این دنیا، با شکست روبرو خواهد شد! اکنون می توان برای مرگ، دو حالت را تصور نمود که در یکی از آنها، اشخاص، بدون هیچ نشانه و هشدار و در موقعیتی که در سلامت کامل هستند، پیک اجل به سراغشان آمده و به ناگاه روح را از بدنشان جدا سازد، چنانچه اکنون نیز در برخی موارد، چنین وضعیتی را مشاهده می نماییم. حالت دیگر، آن است که مرگ به صورت غیر منتظره نباشد، بلکه با هشدارهایی از قبل بوده که انسان های عاقل، تا حدودی بتوانند خود را برای آن آماده سازند. تأثیر دارو و درمان های مختلف نیز با اذن و اجازه پروردگار است و بر همین اساس، نباید از عنصر معنوی درمان؛ یعنی ارتباط با خدا و درخواست سلامت از او غافل ماند، چون او می تواند همان گونه که بیماری و درمان آن را آفریده؛ تأثیر داروها را کم و زیاد نماید و حتی داروهای ویژه ای
نقل شده است در زمان ابراهیم(علیه السلام)، مرگ انسان ها، تنها با شیوه اول انجام می پذیرفت و مردم به ناگاه و بدون علت قبلی، جان می سپردند. ابراهیم(علیه السلام) از خداوند درخواست نمود که نشانه ای برای مرگ وجود داشته باشد که هم موجب اجر و پاداش فردی شود که قرار است بمیرد، و هم تحمل مرگ برای بستگان او، آسان تر باشد!، خداوند، در پاسخ ایشان، دردها و بیماری ها را نازل نمود.[3]
و این گونه است که هر چه بر عمر انسان افزوده می شود، توانایی های جسمی او کاهش یافته[4] و تا جایی پیش می رود که به مرحله ”أرذل العمر” و یا پست ترین مراحل زندگی رسیده و گاهی، تمام دانش و هوش خود را نیز از دست می دهد.[5] افراد با ایمان نیز (همانند دیگر افراد) به هر بیماری دچار شده و بر اثر آن از دنیا می روند، اما (از طرفی، خود موجب آسیب رساندن به سلامتشان نخواهند شد و به عنوان نمونه)، خودکشی نخواهند نمود.[6] اما آیا آنچه گفته شد، بدان معنا است که نباید به سلامت جسم خود اهمیت داده و نباید جهت برطرف نمودن بیماری ها بکوشیم؟! مطمئنا، چنین رویکردی صحیح نیست. مولا علی (علیه السلام)، از خداوند می خواهد که اعضا و جوارح او را در راستای انجام وظایف الهی، قدرتمند و قوی سازد[7] و این ممکن نیست مگر با سلامت جسم. بنابراین؛ با وجود رضایت به آنچه خدا خواسته و تسلیم در برابر مقدرات او باید از راه هایی که خود او پیش روی ما قرار داده است، استفاده لازم را ببریم. استفاده از دانش و تجربه های بشری همراه با درخواست از خدا و توسل به اولیایش از جمله مهم ترین راه های حفظ سلامت و شفا یافتن از مریضی است.[8] - پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: ”به دنبال درمان بیماری های خود باشید؛ زیرا خداوند، هیچ بیماری و مرضی را نیافریده مگر آن که در کنار آن، درمانش را نیز آفریده است، جز مرگ که درمانی برای آن نیست”.[9] در این راستا، امام صادق (علیه السلام) نیز می فرمایند: ”با در نظر داشتن این که شفا دهنده اصلی، خداست، می توانید به پزشک یهودی و یا مسیحی (و به عبارتی، غیر مسلمان) نیز مراجعه نمایید”.[10] ![]() روایات موجود در این زمینه، به اندازه ای است که این مختصر، گنجایش بیان تمام آنان را ندارد، اما نتیجه ای که از این روایات می توان گرفت، آن است که خداوند، تلاش انسان ها را در راه پیشرفت علم پزشکی مورد تأیید خود قرار می دهد و همان گونه که نباید در خانه نشسته و بدون هیچ تلاشی، در انتظار رزق و روزی از غیب باشیم، نمی توانیم انتظار داشته باشیم که سلامت خود را بدون طی روند درمانی و تنها از راه های غیر متعارف به دست آوریم. در همین راستا، اگر به روایاتی برخورد می نماییم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دیگر معصومان (علیه السلام)، توصیه هایی از قبیل خودداری از پرخوری،[11] تحمل بیماری های کوچک در حد توان،[12] خودداری از قرار گرفتن در مقابل بادهای پاییزی،[13] پرهیز[14] و ده ها و صدها دستور دیگر ارائه فرموده اند، باید بدانیم که قریب به اتفاق چنین توصیه هایی، بر اساس معیارهای پزشکی و دانش بشری بوده است؛ چون در میان این رهنمودها، به سفارش مهم دیگری هم برخورد می نماییم که: اگر شخصی، درد خود را از پزشک معالج خود مخفی نگاه دارد، نمی تواند انتظار شفا و درمان را داشته باشد.[15] -توجه به این نکته نیز ضروری است که تأثیر دارو و درمان های مختلف نیز با اذن و اجازه پروردگار است و بر همین اساس، نباید از عنصر معنوی درمان؛ یعنی ارتباط با خدا و درخواست سلامت از او غافل ماند، چون او می تواند همان گونه که بیماری و درمان آن را آفریده؛ تأثیر داروها را کم و زیاد نماید و حتی داروهای ویژه ای؛ همانند تربت امام حسین (علیه السلام) برای مقربان درگاه خود نیز در نظر بگیرد، در حالی که همان دارو، نسبت به دیگران هیچ تأثیری ندارد.[16] -باید دانست که، این گونه نیست که بیماری ها، خالی از فایده باشند، بلکه علاوه بر هشیار نمودن انسان نسبت به فانی بودن دنیا، فواید دیگری را نیز در پی خواهند داشت، از جمله این که: الف. برای افراد با ایمان، نوعی کفاره به شمار می آید که آنان را از عذاب دوزخ وا می رهاند.[17] ب. برای افرادی که به هر دلیل، موفق به انجام عبادات مستحب نمی شوند، بیماری ها، نقشی جایگزین ایفا می نمایند، به نحوی که طبق برخی روایات، ثواب یک شب که انسان به دلیل بیماری و یا درد خوابش نبرد، از ثواب عبادت یک سال برتر است.[18] با دانستن این که مقاومت در برابر مرگ، امکان پذیر نیست، اما باید به دنبال سلامت در طول مدت زندگی بود، که راه رسیدن به آن هم؛ طبق آموزه های دینی؛ عمل به یافته های پزشکی به همراه ارتباط معنوی با خداوند است و نباید به دنبال یافتن فرمول های اسرار آمیز دیگری باشیم
ج. انسانی که هیچ گاه بیمار نشود، سر به طغیان بر می دارد و خداوند چنین صحت و سلامتی را که همراه با طغیان باشد، دوست نمی دارد.[19]
د. بیماری افراد، موجب آن می شود که افرادی به عیادت او بیایند و چنین رفت و آمدی، علاوه بر تحکیم روابط سالم اجتماعی، پاداش بسیاری را برای عیادت کنندگان او نیز به دنبال خواهد داشت.[20] هـ. خداوند نخواسته که تمام نیازهای هر انسان، از طریق فعالیت های خود او به دست آید، بلکه چرخه اقتصادی میان افراد بشر، از فعالیت های متفاوت، توسط افراد مختلفی به دست می آید که مورد نیاز همه بوده و آنان را به هم پیوند می زند. وجود انواع بیماری ها؛ هرچند در نگاه اول، ناراحت کننده به نظر می آید، اما در نگاهی کلی، موجب تکامل دانش بشری شده و همانند دانش های دیگر، آنانی که با تلاش و فعالیت خود، به اطلاعاتی در زمینه سلامت دست می یابند، می توانند ضمن کمک به دیگران، از این راه، امرار معاش نمایند. پزشکان، پرستاران، سایر کارکنان اداری و درمانی بیمارستان ها و مراکز مشابه، افراد شاغل در صنعت داروسازی و دیگر صنایع مرتبط با علم پزشکی و …، از افرادی هستند که با تلاش در راستای سلامت انسان ها، قسمت بزرگی از این چرخه اقتصادی را تشکیل می دهند. جمع بندی نهایی ما آن است که با دانستن این که مقاومت در برابر مرگ، امکان پذیر نیست، اما باید به دنبال سلامت در طول مدت زندگی بود، که راه رسیدن به آن هم؛ طبق آموزه های دینی؛ عمل به یافته های پزشکی به همراه ارتباط معنوی با خداوند است و نباید به دنبال یافتن فرمول های اسرار آمیز دیگری باشیم.
پی نوشت ها : [1]. آل عمران، 185؛ انبیاء 35؛ عنکبوت 57 و …، ”کل نفس ذائقة الموت”. [2]. زمر، 30، ”انک میت و انهم میتون”. [3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 3، ص 111، ح 1 و 2، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 هـ ش. [4]. یس، 68، ”و من نعمره ننکسه فی الخلق أ فلا یعقلون”. [5]. نحل، 70؛ حج 5، ”و منکم من یرد إلی أرذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا”. [6]. کافی، ج 3، ص 112، روایت 8. [7]. ”قوّ علی خدمتک جوارحی”، بخشی از دعای کمیل. [8]. در این ارتباط، مطالعه پاسخ های 83 (سایت: 1012) و 84 (سایت: 2378) نیز توصیه می شود. [9]. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 16، ص 436، ح 20475، مؤسسة آل البیت، قم، 1408 ق. [10]. همان، ص 437، ح 20477. [11]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 63، ص 338، ح 35، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق. [12]. آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 483، ح11153، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 ش. [13]. همان، ح 11158. [14]. همان، ح 11171. [15]. همان، ح 11165. [16]. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 14، ص 522، ح 19737. [17]. همان، ج 2، ص 398، ح 2455. [18]. همان، ص399، ح 2456. [19]. کافی، ج 3، ص 114، ح 8. [20]. ر.ک: وسائل الشیعة، ج 2، ص 414، باب 10.
گروه دین تبیان
منبع : اسلام پدیا جمعه 8 مهر 1390برچسب:, :: 9:6 :: نويسنده : حسین
عوامل پیروزی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
یکی از سؤالاتی که در زمینه مهدویت همیشه مطرح بوده،این است که آیا امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در گسترش اسلام و تعامل با سایر ادیان از گزینه اجبار استفاده می کند؟ آنچه در روایات درباره شیوه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در نوع برخورد با ادیان مختلف و مردم جهان وارد شده است، بیانگر آن است که امام ابتدا، مردم را به سوی حق دعوت می كند و قبل از آغاز هر جنگی، به معرفی دین حق برای دشمنان می پردازد و فرصت انتخاب میان حق و باطل را به آنان می دهد و تنها بعد از اتمام حجت بر دشمنان، از قدرت شمشیر استفاده می كند. عملكرد امام، یعنی رفتار قاطعانه و قدرت شمشیر حضرت، می تواند یكی از عواملی باشد كه در پیاده كردن اسلام در جهان، نقش مهمی را ایفا کند، ولی عوامل دیگری مانند آمادگی جهانی، سلاح مدرن، سلاح علم، انتخاب كارگزاران لایق، رعب و وحشت و ... نیز نقش عمده ای خواهد داشت. اداره جهان نیاز به کارگزارن و وزیران لایقی دارد، از این رو امام استانداران و وزیرانی را بر نقاط مختلف جهان می گمارد كه جز به مصالح اسلام و رضایت خدا به چیزی نمی اندیشند. طبیعی است كشوری كه كارگزارانش از چنین خصوصیت برجسته ای برخوردار باشند، بر تمام دشواری ها پیروز می شود؛ به گونه ای كه زندگان آرزوی زندگی دوباره مردگان را می نمایند
آمادگی جهانییکی از عوامل پیروزی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، آمادگی جهان است. وقتی جهان، حالت پذیرش برای حكومت جهانی پیدا كرد و انسانِ جنگ زده، صلح طلب شد؛ پیروزی انقلاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تحقق می پذیرد. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: «حكومت جهانی و رهبری واحد تحقق پیدا نمی كند، مگر روزی كه در یك جنگ ویران كننده، دو سوم بشر نابود شوند».(1) جنگی ویران کننده که طبق روایات اتفاق خواهد افتاد، انسانِ جنگ زده را به دنبال آب حیات صلح و آرامش می کشاند و در نتیجه زمینه برای پذیرش جهانی آماده می شود.
![]() |
* سوگند به خدایی که جان من در دست قدرت اوست، هیچ دشمنی برای انسان دشمن تر از خشم و شهوت وجود ندارد، پس این دو را ریشه کن و مغلوب ساخته و فرو نشانید. * وای به کسی که مردم از ترس شرّش او را بستایند، و وای بر کسی که از ترس ظلمش از او اطاعت کنند، و وای به کسی که از ترس بدی اش او را احترام نمایند. * گرامی بدارید کسانی را که از آنها چیزی می آموزید و هم آن کسانی را که به آنها چیزی تعلیم می دهید. استادان و شاگردان خود را احترام کنید. * نه خدا وقتی که شما را از کار بدی نهی کرده می بیند، و نه موقعی که دستور انجام کاری را می دهد، شما را از نظر دور می دارد. * شما را در شگفت ندارد آن کسی که مالی را از راه حرام به دست آورده است؛ زیرا اگر او را در راه خدا انفاق کند، پذیرفته نمی شود، و اگر آن را نگاه دارد، بر آتش عذاب خود افزوده است. * علم را به آن خاطر نیاموزید تا بر نادانان فخرفروشی کنید، و علم را به آن جهت نیاموزید که با دشمنان مجادله کنید، و علم را به آن خاطر نیاموزید تا به وسیله آن نظر حاکمان را به خود جلب کنید، که هر کس چنین باشد از اهل دوزخ است. * و تمام شب خودتان را عادت به خواب ندهید، بلکه پاسی از شب را نخوابید. * مبادا کسی از شما پدرش را به خشم آورد، و اگر او دستور دهد به یکی از شما تا از دنیا بیرون رود باید انجام دهد! * نباید سائل بر اهل خانه پافشاری در سؤال بکند که هم خود گناه می کند و هم آنها را مبتلا به گناه سازد. * نباید بر کسی از شما مرگ فرا رسد، مگر اینکه دهانش به ذکر خدا شاداب باشد. * نباید دل کسی از شما هرگز از یاد خدا خالی باشد. * با مردگان هم نشین نشوید تا دل شما بمیرد، و مردگان آن کسانی هستند که حریص دنیایند. * به آدم دو رو، آقا نگویید، زیرا که اگر آقا و سرور شما شود، خدا را به خشم آورده اید. * و به هر کسی که چیزی از این مال دنیا عرضه شود، نه از راه اسراف، و نه از راه درخواست از دیگران، پس باید به خودش گشایش بخشد، و اگر توانگر شد باید به کسانی که نیازمندند، توجّه و کمک کند. * و هر کس نمازی بخواند که چیزی از امور دنیا بر دل او در حال نماز نگذرد، هر چه از خدا بخواهد، به او مرحمت می کند! * هر کس به دست خود کفش و جامه اش را وصله بزند و در برابر عظمت خدا پیشانی بر خاک بساید از خودخواهی رسته است. * هر کس از بدعت گذار به دل ناراضی و خشمناک باشد، خداوند قلب او را از یقین و رضا سرشار گرداند. * هر کس اهمیت ندهد به اینکه روزی اش از چه راهی می رسد، خداوند هم اهمیت نمی دهد به اینکه او را از چه راهی وارد دوزخ گرداند. * هر کس دوست می دارد که خدا و رسولش او را دوست بدارند، پس باید با مهمان غذا بخورد، هر کس با مهمانش هم خوراک شود، پس بین او و خدا مانع و حجابی نخواهد بود. * هر کس برای خاطر غیر خدا، وسیله تقرّب بجوید، خداوند سبحان تقرّب او را نپذیرد. * هر کس زیاد تسبیح و تمجید خدا گوید و خوردن و آشامیدن و خوابش کم باشد، فرشتگان مشتاق او گردند. * هر کس که بیشترین فکرش زندگی این دنیا و بیشترین تلاش و کوشش برای لذت زودگذر دنیا باشد، بهره ای از دین ندارد. * و هر کس بیشترین همتش رسیدن به خواسته های نفسانی باشد، حلاوت ایمان از دلش کنده شده است. * هر کس برای ثروتمندی (بخاطر ثروتش) تواضع کند، تنگدستی را خداوند برای او فراهم سازد. * هر کس غذایی را برای هوای نفس بخورد، خداوند حکمت را بر قلب او حرام گرداند. * هر کس پرخوابی کند، بهره اش را از دنیا و آخرت از دست بدهد. * هر کس علم را به منظور بهره دنیایی بیاموزد، به بهره آخرت نرسد، هر کس به زینت تقوا آراسته نگردد، زمام اختیارش را شرّ و بدی به دست گیرد و به هر جا خواهند راند و حرص و طمع مالک او گردد. * هر کس تمام همتش را صرف دنیا کند، خداوند اهمیت نخواهد داد که او در کدام وادی دنیا کشته شود. * هر کس نسبت به امور مشتبه از گناه جرأت بورزد، ممکن است بر گناهانی که مسلّم است نیز جرأت کند، و هر کس موارد مشتبه از گناه را ترک گوید، موردی را که مسلم است، به طور یقین مرتکب نخواهد شد، با وارد شدن در اموری که بی فایده است آتش دوزخ را بیشتر بر چهره هاتان نتابانید! * بندگان خدا! شما همچون بیمارانی هستید و پروردگارتان چون پزشک، پس صلاح بیماران در آن است که پزشک مصلحت می بیند نه آنکه هر چه دل بیمار بخواهد و به چنگ آورد، اینک تسلیم امر خدا باشید تا از جمله رستگاران گردید. * بالاترین درجه ایمان درجه ای است که هر کس به آنجا رسد که اگر ظاهر شود باکی نداشته باشد، و هرگاه پوشیده بماند نیز از کیفر و مجازاتش نترسد. * یک خصلت است که هر کس دارای آن باشد، دنیا و آخرت در اطاعت او درآیند، و به سود رستگاری قرب خدا در بهشت برسد (و آن تقوی است). * هر کس از دو چیز خودداری کند خداوند او را از دو چیز نگهدارد: هر کس زبانش را از آبروی مسلمانان نگهدارد، خداوند او را از لغزش باز دارد، و هر کس جلو خشم خود را بگیرد خداوند عذاب خود را از او باز دارد! * ای ابوذر! دلت را با یاد خدای بیدار کن، و خودت را از بستر خواب دور ساز، و از پروردگارت بترس! سه چیز را زیاد یاد کنید تا مصیبت ها بر شما آسان گردند، مرگ را و روز بیرون شدنتان را از قبرها و روز ایستادنتان را در پیشگاه خدا.
|
محور یکی از این دو سند مظلومیت، تطهیر جنایتکار؛ و دیگری تهاجم فرهنگی است و هر دو در عصر حاضر تحقّق پذیرفته است.
شهادت حضرت مجتبی علیه السلام به وسیله سمّی که معاویه در اختیار همسر او نهاده بود، صورت پذیرفت و این حادثه از مسلّمات تاریخ است، که ما به برخی از مدارک و مصادر آن بعدا اشاره می کنیم، ولی مظلومیت اینجاست که از قرن هشتم به این طرف، اندیشه تطهیر جنایتکار، یعنی معاویه؛ از چنین جنایتی آغاز شده و می خواهند درگذشت حضرت را به عامل طبیعی نسبت دهند. و اکنون برخی از نویسندگان معاصر به پیروی از آن مرد مغربی برخاسته و گفتار او را تکرار می کنند.
اینک به برخی از این صاحب قلم های مسموم و مغرض اشاره می کنیم:
1. ابن خلدون(م 808ه) نخستین کسی است که بر اثر دوری از شرق اسلامی و مصادر تاریخی و احیانا عنادی که با حکومت های فاطمی در سرزمین مغرب و مصر داشت، به فکر تطهیر معاویه افتاده و می گوید:
و ما یُنقل من أنّ معاویة دسّ إلیه السمَّ مِن زوجته جَعْده بنت الأشعث، فهو من أحادیث الشیعة، و حاشا لمعاویة من ذلک»(12).
:«آنچه به معاویه نسبت می دهند که او حسن بن علی علیه السلام را به دست همسرش جعده دختر اشعث مسموم کرد، از سخنان شیعیان است، و دامن معاویه از این نسبت مبرّا است».
پس از ابن خلدون افراد دیگری این پندار را امری مسلّم گرفته و در دایرة المعارف الإسلامیة که به وسیله نویسندگان مسیحی تنظیم شده، چنین آمده است:
«و توفّی الحسن فی المدینة بذات الریة و ربّما کان وفاته عام 49 بالغا من العمر الخامسة و الأربعین»(13).
«حسن بن علی در مدینه به علت سرماخوردگی شدید درگذشت و چه بسا در سال 49 هجری قمری در 45 سالگی رخ داده باشد».
نویسنده دایرة المعارف، سندی بر این پندار ندارد، علاوه بر این، سنّ آن حضرت، به هنگام وفات 47 یا 46 سال بوده است، زیرا وی در سال دوم یا سوم هجرت متولد شده است.
در هر حال از یک نویسنده مسیحی غربی به نام «لامنس» بیش از این انتظار نمی رود.
بیشترین تقصیر، متوجه نویسندگان اسلامی است که میدان را خالی کرده و دائرة المعارف نویسی پیرامون اسلام را به غربیان واگذاشته اند، هرچند شنیده ام مرحوم علاّمه مغنیه نقدی بر این دائرة المعارف نوشته، و درخواست کرده که در چاپ های بعدی نقاط مورد نظر را اصلاح کنند.
3. مورخ معروف مصری دکتر حسن ابراهیم حسن نویسنده کتاب «تاریخ الإسلام السیاسی» از این پندار به نحوی پیروی کرده و می گوید: «حسن بن علی علیه السلام چهل روز پس از بازگشت از عراق به مدینه به اجل عادی از دنیا رفت»(14).
من نمی دانم از کدام یک از این جمله ها انتقاد کنم، آیا این که می گوید: حسن بن علی چهل روز پس از بازگشت به عراق، در مدینه درگذشت؟ درحالی که آن حضرت 8 سال پس از بازگشت به مدینه، جام شهادت نوشید، یا به پندار درگذشت آن حضرت با اجل عادی؟
تنها این سه نفر نیستند که بر این پندار دامن می زنند، محمد اسعد در کتاب «تاریخ الأُمّة العربیّة» دنبال همین پندار رفته و می گوید: «حسن بن علی پس از صلح به مدینه باز گشت، از این سفر دو ماه بیشتر نگذشته بود که از جهان رفت»(15).
پایه اطلاعات آنان را می توان از تعیین تاریخ وفات حسن بن علی به دست آورد. این افراد از ساده ترین و روشن ترین جریان های مربوط به زندگانی اهل بیت علیهم السلام آگاه نیستند و بدون ارائه مدرکی در حقایق تاریخی ابراز تردید می کنند.
برای این که خوانندگان گرامی از اسامی برخی از مورخان شهیر که به مسمومیت حضرت به وسیله معاویه تصریح کرده اند آگاه شوند، به برخی از مدارک اشاره کرده، و یادآور می شویم که مرحوم علاّمه امینی در کتاب «الغدیر» جلد یازدهم به برخی از این مطالب با گستردگی خاصی اشاره نموده است.
1. محمد بن سعد مؤلّف «طبقات» می گوید:
سمّه معاویة مرارا....» :«معاویه بارها حضرت حسن علیه السلام را مسموم کرده بود»(16).
2. ابن کثیر در حوادث سال 49، از واقدی نقل می کند که او گفت:
«انّه سُقِیَ سمّا ثم أَفَلَتْ ثم سُقی فأَفَلتَ ثم کانت الآخرة توفّی فیها»(17).
«او سه بار مسموم شد که آخرین بار باعث از دنیا رفتن آن حضرت گشت».
3. مسعودی در «مروج الذهب» می گوید: آن گاه که حسن بن علی علیه السلام مسموم شد، برادرش حسین بن علی از او دیدار کرد، او به برادر چنین گفت: «لقد سُقیتُ السمَّ عِدَّةً مرارا فما سُقیتُ مِثل هذه»:«من کرارا مسموم شده ام، ولی هیچ گاه به این سختی نبوده است»(18).
4. ابو الفرج اصفهانی می گوید:
«یکی از مواد صلح نامه بین امام مجتبی علیه السلام و معاویه این بود که خلافت را پس از خود به کسی واگذار نکند، ولی از آنجا که او می خواست فرزندش یزید جانشین وی باشد، و از مردم بیعت بگیرد، به دختر اشعث پیام فرستاد: من تو را به عقد فرزندم یزید درمی آورم مشروط بر این که حسن بن علی را مسموم کنی، و برای این کار 000،100 درهم در اختیار دختر اشعث نهاد».
دختر اشعث فریب معاویه را خورد و حضرتش را مسموم کرد، ولی او به وعده خود عمل ننمود(19).
5. ابوالحسن مدائنی می گوید:
«آن حضرت در سال 49 هجری به سنّ 49 سالگی درگذشت، و چهل روز در بستر بیماری افتاد، زیرا معاویه با پنهان کاری، او را به دست جعده دختر اشعث مسموم کرد، و برای تشویق، سرانجام، به او وعده داد که او را به عقد پسرش یزید درآورد، ولی بعدا چنین کاری نکرد. وقتی جعده به معاویه پیام داد و مطالبه وفا به وعده کرد، او در پاسخ گفت: از آن ترسم رفتاری را که با حسن بن علی انجام دادی، با فرزندم یزید تکرار کنی!»(20).
6. ابن عبدالبرّ می نویسند:
«قتاده و ابوبکر بن حفض می گویند: حسن بن علی مسموم شد، همسرش، دختر اشعث او را مسموم کرد و گروهی می گویند: این کار با حیله گری معاویه صورت پذیرفت، زیرا آن زن را بر این کار تشویق کرد و مبالغی در اختیار او نهاد(21).
7. سبط ابن جوزی می نویسد:
«علمای سیره نویش می گویند: همسرش جعده دختر اشعث او را مسموم کرد، و یزید بن معاویه به او پیغام داد که اگر او را مسموم کنی من تو را به عقد خود درمی آورم، ولی شعبی می گوید: برنامه ریز، معاویه بود، و او چنین پیامی را به جعده داد، و اموالی را در اختیار او نهاد، و لذا امام مجتبی علیه السلام پس از آگاهی از برنامه و مسموم شدن، به همسرش فرمود: معاویه هرگز به عهد خود وفا نخواهد کرد»(22).
8. ابن عساکر در تاریخ خود می نویسد:
«حسن بن علی علیه السلام کرارا مسموم شد، ولی آخرین بار، سمّ، کار او را ساخت و می گویند: معاویه با لطایف الحِیَل برخی از خدمتکاران او را فریب داد که او را مسموم سازد. محمد بن مرزبان می گوید: جعده دختر اشعث این برنامه را اجرا کرد»(23).
9. مِزّی از امّ بکر بنت المسور نقل می کند:
«حسن بن علی علیه السلام کرارا مسموم شد، و در آخرین بار درگذشت و مردم از عبدالله بن الحسن شنیدند که می گفت: معاویه با حیله خاصی برخی از خدمتکاران او را فریب داد تا او را مسموم سازد، او چهل روز تمام با مسمومیت زندگی کرد و درگذشت»(24).
10. زمخشری می نویسد: معاویه به جعده صد هزار درهم داد تا حسن بن علی علیه السلام را مسموم سازد(25).
11. ابن عبد ربه می نویسد:
«آنگاه که مرگ حسن بن علی علیه السلام به معاویه رسید، به سجده افتاد، سپس مردی را پیش ابن عباس فرستاد که به او تسلیت بگوید، درحالی که او شادمان بود»(26).
کسانی که بر مسمومیت آن حضرت از طریق دسیسه های معاویه تصریح کرده اند، بیش از آن است که نام آنان در اینجا آورده شد، شما می توانید به آثار این مؤلّفان که در پاورقی نام بردیم مراجعه فرمایید(27).
اگر مورخان شیعه را نیز بر این گروه بیفزاییم مسمومیت آن حضرت به وسیله پلیدترین انسان های روی زمین به حدّ تواتر می رسد.
یادآور شدیم که ما دو سند مظلومیّت برای آن حضرت، حتّی در عصر حاضر داریم که یکی تطهیر جنایتکار، و دیگری ترور شخصیت آن حضرت است.
از آنجا که شخص آن حضرت در میان نیست و دشمن حسود نمی تواند شخص او را ترور کند، چاره ای جز ترور شخصیت ندارد، تا در سایه تهمت ها از عظمت آن حضرت بکاهد.
این گروه که خود نیز از بی پایگی تهمتهای خود آگاهند؛ دچار تناقض گویی ها شده اند و درست مصداق «دروغگو حافظه ندارد» می باشند.
ابوالحسن مداینی می گوید: آن حضرت، هفتاد زن گرفته است(28). گاهی می گویند: آن حضرت هفتاد زن آزاد گرفته و 160 کنیز در اختیار داشته است(29). شبلنجی می نویسد: آن حضرت 90 همسر گرفته است(30). ابوطالب مکّی می نویسد: او 250 زن گرفته و گفته می شود 300 زن(31).
«مَن أحبَّ الحسنَ و الحسین فقد أَحَبَّنِی و مَن أبْغَضَهُما فقد أبغَضنی».
(مسند احمد، ج2، ص 531 و 532، مستدرک حاکم، ج3، ص 171).
«هرکس حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکه با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی کرده است».
مسلما کسانی که دارای چنین همسران متعددی باشند، باید صدها فرزند دور آنها را بگیرند، درحالی که مورخان برای آن حضرت بیش از 25 فرزند ننوشته اند(32).
آیا با توجه به این تعداد کمِ فرزندان، دروغ بودن نسبت صدها همسر به امام حسن مجتبی علیه السلام ثابت نمی شود؟ و آیا با توجه به این سند تاریخی، نباید گفت که این گونه اخبار دروغین، ساخته و پرداخته عمّال بنی امیه است که سابقه ننگینی در جعل اخبار و روایات داشته اند؟ بنابراین ما نباید دانسته و ندانسته در مسیر این گونه اخبار مجعول قرار گرفته و با نقل آنها به دشمنان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله کمک کنیم.
علاوه بر این، مورخانی که شماره زنان حضرت مجتبی علیه السلام را زیاد نوشته اند، از تعیین نام آنها و یا نام قبیله آنها فرو مانده اند و فقط چند تن از دانشمندان به ذکر نام همسران معدودی اکتفا کرده اند(33).
حوزه دات نت
امام مجتبی علیه السلام در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله
ما برخی از سفارش های پیامبر درباره امام مجتبی علیه السلام و برادر ارجمندش را در اینجا منعکس می کنیم:
1. ابن مسعود و ابوهریره می گویند: رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدیم که حسن و حسین علیهماالسلام را بر دو شانه خود قرار داده، گاهی این و گاهی آن را می بوسد. مردی پرسید: آیا آن دو را دوست داری؟ فرمود:
«مَن أحبَّ الحسنَ و الحسین فقد أَحَبَّنِی و مَن أبْغَضَهُما فقد أبغَضنی»(8).
«هرکس حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکه با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی کرده است».
2. ابو سعید خدری و ابن عباس و حُذیفه نقل می کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«الحسنُ و الحسین سیّدا شَبابِ أهلِ الجنَّة»(9).
«حسن و حسین سروران جوانان بهشتند».
3. عبداللّه شبراوی در کتاب «الإتحاف بِحُبِّ الاشراف» حدیث مفصلی را از امیر مؤمنان نقل می کند که رسول خدا در خطاب به حسن و حسین فرمود: «أنتما الإمامان و لأُمِّکما الشفاعة»(10). «شما دوتن، پیشوایان امت هستید، و مادرتان حق شفاعت دارد».
4. ابن شهراشوب از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «الحسن و الحسین إمامان، قاما أو قعدا». در حدیثی فرمود: «ابنایَ هذا إمامان قاما أو قعدا»(11).:«حسن و حسین دو امام و پیشوای امتند، چه بر قدرت باشند و یا خانه نشین باشند»، اینها بخشی از کلمات رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره امام حسن مجتبی علیه السلام است.
درس های ارزشمند و آموزنده از امام رضا (علیه السلام)
1. ابوسعید خراسانى حكایت كند:
روزى دو نفر مسافر از راه دور به محضر امام رضا علیه السلام وارد شدند و پیرامون حكم نماز و روزه از آن حضرت سؤال كردند؟
امام علیه السلام به یكى از آن دو نفر فرمود: نماز تو شكسته و روزه ات باطل است و به دیگرى فرمود: نماز تو تمام و روزه ات صحیح مى باشد.
وقتى علّت آن را جویا شدند؟
حضرت فرمود: شخص اوّل چون به قصد زیارت و ملاقات با من آمده است ، سفرش مباح مى باشد؛ ولى دیگرى چون به عنوان زیارت و دیدار سلطان حركت نموده ، سفرش معصیت است .(1)
2. در بین مسافرتى كه امام رضا علیه السلام از شهر مدینه به سوى خراسان داشت ، هرگاه ، كه سفره غذا پهن مى كردند و غذا چیده و آماده خوردن مى شد، حضرت دستور مى داد تا تمامى پیش خدمتان سیاه پوست و ... بر سر سفره طعام حاضر شوند؛ و سپس حضرت كنار آن ها مى نشست و غذاى خود را میل مى نمود.
اطرافیان به آن حضرت اعتراض كردند كه چرا براى غلامان سفره اى جدا نمى اندازى ؟!
امام علیه السلام فرمود: آرام باشید این چه حرفى است ؟! خداى ما یكى است ، پدر و مادر ما یكى است و هركس مسئول اعمال و كردار خود مى باشد.(2)
چند روزى پس از آن كه امام موسى كاظم علیه السلام رحلت نمود و امام رضا علیه السلام جاى پدر، در منصب امامت قرار گرفت و مردم در مسائل مختلف به ایشان مراجعه مى كردند.
به حضرت عرض كردم : یا ابن رسول اللّه ! ممكن است از طرف هارون به شما آسیبى برسد و بهتر است محتاط باشید.
امام علیه السلام اظهار داشت : همان طور كه جدّم ، رسول اللّه صلى الله علیه و آله فرمود: چنانچه ابوجهل ، مویى از سر من جدا كند، من پیغمبر نیستم ، من نیز مى گویم : اگر هارون مویى از سر من جدا كند من امام و جانشین پدرم نخواهم بود.(3)
خداوند جلّ و على مى داند كه هر انسانى براى كسب مقامات عالیه بهشت ، توان آزاد كردن غلام و بنده را ندارد. به همین جهت ، اطعام دادن و سیر گرداندن افراد را وسیله اى براى ورود به بهشت قرار داده است.
4. یكى از اصحاب امام رضا علیه السلام به نام معمّر بن خلاد حكایت نماید :
هر موقع سفره غذا براى آن حضرت پهن مى گردید، كنار آن سفره نیز یک سینى آورده مى شد.
پس امام علیه السلام از هر نوع غذا، مقدارى بر مى داشت و داخل آن سینى قرار مى داد و به یكى از غلامان خود مى فرمود كه تحویل فقرا و تهى دستان داده شود.
سپس به دنباله آن ، این آیه شریفه قرآن : فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (سوره بلد: آیه 11)را تلاوت مى نمود؛ و مى فرمود: خداوند جلّ و على مى داند كه هر انسانى براى كسب مقامات عالیه بهشت ، توان آزاد كردن غلام و بنده را ندارد.
به همین جهت ، اطعام دادن و سیر گرداندن افراد را وسیله اى براى ورود به بهشت قرار داده است .(4)
5 - سلیمان بن جعفر - كه یكى از اصحاب حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام است - حكایت كند:
یكى از نوادگان امام سجّاد علیه السلام - به نام علىّ بن عبیداللّه - مشتاق دیدار و زیارت امام رضا علیه السلام بود، به او گفتم : چه چیزى مانع از رفتن به محضر شریف آن حضرت مى باشد؟
پاسخ داد: هیبت و جلالت آن بزرگوار مانع من گردیده است .
این موضوع سپرى گشت ، تا آن كه روزى مختصر كسالتى بر وجود مبارک امام علیه السلام عارض شد و مردم به عیادت و ملاقات آن حضرت مى آمدند.
پس به آن شخص گفتم : فرصت مناسبى پیش آمده است و تو نیز به همراه دیگر افراد به دیدار و ملاقات آن حضرت برو، كه فرصت خوبى خواهد بود.
لذا علىّ بن عبید اللّه به عیادت و دیدار امام رضا علیه السلام رفت و با مشاهده آن حضرت بسیار مسرور و خوشحال گردید.
مدّتى از این دیدار گذشت و اتّفاقا علىّ بن عبیداللّه روزى مریض شد؛ و چون خبر به امام علیه السلام رسید، حضرت جهت عیادت از او حركت نمود؛ و من نیز همراه آن بزرگوار به راه افتادم ، چون وارد منزل او شدیم ، حضرت مختصرى كنار بستر او نشست و از او دلجویى نمود.
و پس از گذشت لحظاتى كه از منزل خارج شدیم ، یكى از بستگان آن شخص گفت : همسر علىّ بن عبیداللّه بعد از شما وارد اتاق شد و جایگاه جلوس حضرت رضا علیه السلام را مى بوسید و بدن خود را به وسیله آن محلّ تبرّک مى نمود.(5)
پی نوشت ها:
1. تهذیب شیخ طوسى : ج 4، ص 220، ح 17.
2. روضه كافى : ج 8، ص 192، ح 296.
3. روضه كافى : ج 8، ص 214، ح 371.
4. بحارالا نوار: ج 49، ص 97، ح 11، به نقل از كافى و محاسن برقى .
5. اختیار معرفة الرّجال : ص 495، ح 485، بحارالا نوار: ج 49، ص 22، ح 15.
تهیه و تنظیم : بخش عترت و سیره تبیان
منبع:چهل داستان و چهل حدیث،از امام رضا علیه السلام عبداللّه صالحى
گوشه ای از معجزات ثامن الائمه
تصور نشود که معجزه، تنها برای اثبات نبوت پیامبران خدا نیاز بوده است و بعد از ختم نبوت دیگر بکار نمی آید. پس معجزه بعد از شهادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله توسط هیچ کس محقق نمی شود. زیرا امامان شیعه برای اثبات جایگاه رفیع خود لازم می دیدند که معجزاتی را به مردم نشان بدهند. به علاوه در تاریخ معتبر، فراوان نقل شده است ائمه شیعیان در مواضع مختلف اعجاز کردند به نحوی که در کتب نوشته شده در تاریخ ایشان بخشی را مجزا به معجزات حضرات معصومین علیهم السلام اختصاص داده اند.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند!
1- ابراهیم بن موسى- كه در مسجد امام رضا(علیه السلام) در خراسان امامت مىكرد - مىگوید: از امام رضا- علیه السّلام- با اصرار زیاد پول خواستم. حضرت براى بدرقه عدّهاى از نسل ابوطالب بیرون آمد. در این هنگام وقت نماز فرا رسید و حضرت، به سوى قصرى كه در آنجا بود، روانه شد و در زیر درختى نزدیك آن قصر نشست. و من هم با او بودم و غیر از ما كسى نبود. امام رو به من كرد و فرمود: اذان بگو. پس گفتم: اجازه مىدهید همراهان ما نیز بیایند؟ امام فرمود: خدا تو را بیامرزد. نماز اوّل وقت را بدون عذر تأخیر نینداز. و اوّل وقت نماز را بپا دار. برخاستم، اذان گفتم و نماز خواندیم. عرض كردم: یابن رسول الله! مدتى از آن وعدهاى كه به من فرموده بودید، گذشته است و من نیازمندم و شما كارتان زیاد مىباشد و من موفق نمىشوم تا همیشه خدمت شما برسم.
راوى مىگوید: امام- علیه السّلام- با تازیانهاش محكم بر زمین كوبید و دستشان را به جاى ضربه، كشیده و شمشى از طلا بیرون آورد و به من داد و فرمود: این را بگیر و خداوند به واسطه آن به تو بركت دهد و از آن بهرهمند شوى. و آنچه را كه دیدى، پوشیدهدار و به كسى نگو.
ابراهیم بن موسى مىگوید: این مال، آنقدر بركت پیدا كرد تا اینكه در خراسان ملكى را به قیمت هفتاد هزار دینار خریدم، پس در میان امثال خودم، غنىترین و ثروتمندترین مردم آن دیار شدم.(1)
با هم افطار نمودیم و بعد امام به من فرمود: شب را نزد ما مىمانى یا اینكه حاجت خود را مىگیرى و مىروى؟ گفتم: بروم بهتر است. حضرت دست خود را به زمین زد و یك مشت خاك برداشت و فرمود: بگیر. آن را گرفتم و در جیبم قرار دادم و با تعجّب دیدم كه همهاش دینار است
امام رضا(علیه السلام) و اداى قرض محمّد بن عبدالرحمن
2- محمّد بن عبد الرحمن همدانى مىگوید: قرضى داشتم كه بخاطر آن، دنیا برایم تنگ و تار شده بود. با خود گفتم: فقط آن كسى كه مىتواند قرضم را ادا كند، مولایم امام رضا(علیه السّلام) است. پس نزد او رفتم. امام به من فرمود: خداوند حاجت تو را برآورده كرد و دیگر دلتنگ نباش. من نیز وقتى این را شنیدم دیگر چیزى نخواستم و خدمت امام ماندم. حضرت روزه بود و دستور داد براى من غذا بیاورند. عرض كردم: من هم روزه هستم و دوست دارم با شما افطار كنم و از غذاى شما تبرك بجویم. هنگام غروب، نماز مغرب را خواندند و در وسط خانه نشستند و غذا خواستند. با هم افطار نمودیم و بعد امام به من فرمود: شب را نزد ما مىمانى یا اینكه حاجت خود را مىگیرى و مىروى؟ گفتم: بروم بهتر است. حضرت دست خود را به زمین زد و یك مشت خاك برداشت و فرمود: بگیر. آن را گرفتم و در جیبم قرار دادم و با تعجّب دیدم كه همهاش دینار است. از آنجا به خانهام آمدم و نزدیك چراغ رفتم تا دینارها را بشمارم. دینارى از دستم رها شد. وقتى نگاهش كردم دیدم روى آن نوشته شده «پانصد دینار است، نصف آن براى قرضت و نصف آن براى مخارج تو مىباشد». وقتى این را دیدم، دیگر نشمردم و آن دینار را در كیسه گذاشتم. صبح وقتى دینارها را شمردم آن دینار را پیدا نكردم هر چه زیر و رو كردم آن را پیدا نكردم و پانصد دینار تمام بود!(2)
آگاهى امام رضا(علیه السلام) از نیت درونی
3- اسماعیل بن ابى الحسن نقل مىكند كه: با امام رضا(علیه السّلام) بودم كه حضرت دستش را به زمین زد به طورى كه كأنه مىخواهد چیزى را از زمین بیرون آورد. ناگهان چند تكه طلا ظاهر شد، دوباره دستش را كشید كه ناپدید شدند. با خودم گفتم: اى كاش! یكى از آنها را به من مىداد. حضرت رو به من كرد و فرمود: هنوز وقت آن نرسیده است.(3)
تكلم به زبان عربى
4- ابواسماعیل سندى مىگوید: در سند بودم كه شنیدم براى خداوند در میان عربها حجتى هست. از وطن خود خارج شدم و در طلب او، سختى سفر را بر خود هموار نمودم. تا اینكه امام رضا(علیه السّلام) را به من معرفى كردند. بر او وارد شدم در حالى كه حتى یك كلمه هم نمىتوانستم عربى حرف بزنم. لذا به زبان خودم به حضرت سلام كردم. او نیز به زبان من، جواب سلامم را داد. من با زبان سندى (هندى) حرف مىزدم و او نیز جوابم را با همان زبان مىداد. گفتم: در سند شنیدم كه براى خداوند در میان عربها حجتى هست لذا براى پیدا كردن او آمدهام.
فرمود: آرى، من همان هستم. هر سؤالى دارى بپرس و هر چه خواهى طلب كن. من نیز از او هر چه مىخواستم پرسیدم. وقتى كه برخاستم تا بروم، عرض كردم: من عربى نمىدانم دعا بفرما تا خداوند قدرت تكلّم به زبان عربى را به من الهام كند تا با عربها بتوانم صحبت كنم. پس آن حضرت دست شریفش را بر لبانم كشید. از همان وقت، توانستم به خوبى عربى صحبت كنم.(4)
حكایت امام رضا(علیه السلام) و هشام عباسى
5- هشام عباسى مىگوید: به مكه رفته بودم و هر چه گشتم كه دو تكّه پارچه برد یمانى بخرم و آنها را به پسرم هدیه نمایم، پیدا نكردم. هنگام مراجعت به مدینه رفتم و به خدمت امام رضا(علیه السّلام) رسیدم. وقتى كه مىخواستم با آن حضرت، خداحافظى كنم و خارج شوم، دو تكّه پارچه برد یمانى، آن گونه كه مىخواستم، آورد و به من داد و فرمود: اینها را براى پسرت قطع كن.(5)
استغاثه پرنده از امام رضا(علیه السلام)
6- سلیمان بن جعفر جعفرى مىگوید: در باغ امام رضا(علیه السّلام) نشسته بودیم و با آن حضرت سخن مىگفتیم كه گنجشكى آمد و جلو ما به زمین نشست و شروع كرد به فریاد كشیدن. و زیاد فریاد كشید و مضطرب بود. حضرت به من فرمود: مىدانى این گنجشك چه مىگوید؟
گفتم: خدا و پیامبر و فرزند پیامبر او، داناترند. فرمود: مىگوید: مارى تصمیم دارد كه تخمهاى مرا بخورد. پس برخیز و این چوب را بردار و به آنجا برو و آن مار را بكش.
راوى مىگوید: برخاستم و چوب را برداشته و وارد خانه شدم. ناگهان دیدم كه مارى در آن خانه جولان مىكند، پس آن را كشتم.(6)
سید روح الله علوی بخش عترت و سیره تبیان
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، علامه محمد تقی مجلسی، ج 49، ص49 ، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت 1404 قمری
2. عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، ج2، ص: 218، نشر جهان تهران، سال چاپ: 1378 ق
3. بحارالانوار، علامه محمد تقی مجلسی، ج 49، ص50
4. بحارالانوار، علامه محمد تقی مجلسی، ج 49، ص50
5. جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام، غلام حسن محرمى، ص: 287، دفتر انتشارات اسلامى قم، 1378 ش
6. منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 312- جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام، ص:
ربعین از کجا پدید آمد؟
مروری بر آیین های محرم به بهانه اربعین
شکوفه عشق از زه کمان
اگر چله نبود، نطفه کودک کی علقه می بست؟ اگر چله نبود، چله خانه از کجا می آمد؟ اگر چله نبود، مرگ کی نگاه برمی داشت؟ اگر چله نبود، اربعین از کجا می آمد تا عشق زنده بماند و یاد سیدالشهدا همراه ما؟ راستی که زه کمان را چله گویند تا چله نشینی کنیم چهل و اربعین را.
گاهی از شدت حضور نور به روشنایی خیره کننده آن بی توجه می شویم و شاید از همین روست که گاهی فراموش می کنیم برخی چیزها مانند اعداد از جایگاه ویژه ای برخوردارند و ما کمتر بدان ها توجه می کنیم . اعداد از این گونه اند و عددهایی مانند «7» و «40» در فرهنگ ایران باستان و اسلامی همواره قداست خاصی داشته است.
موضوع مورد بحث ما اربعین است که همان 40 فارسی است . به چهلمین شب شهادت سیدالشهدا، امام حسین (ع) ، مصادف با روز بیستم ماه صفر، اربعین گفته می شود و ایرانیان که همواره به عزیزان اهل قبور توجه خاصی داشته و دارند، در چهلمین روز درگذشت آنها، مراسم ویژه ای به این عنوان برگزار می کنند.
عزاداران امام حسین (ع) نیز پس از سوگواری از آغاز محرم تا روز عاشورا (که عزاداری ها به اوج خود می رسد) با یاد سالار شهیدان ، اربعین را با مراسم باشکوهی زنده نگه می دارند. عزاداری و افروختن شمع ، شایع ترین رسم در این روز به شمار می رود که در واقع نمادی از شعله ور بودن عشق حضرت حسین (ع) در دل هاست.
اربعین حسینی هرساله همزمان با 20 صفر هجری قمری در کشورهای مختلف و شهرها و روستاهای سراسر ایران برگزار می شود و عاشقان حسین بن علی (ع) با زنده نگه داشتن این روز نشان می دهند 40 روز در سوگ او گریسته اند و شب زنده داری کرده اند. در یک جمله ، عزاداری آنها را می توان نشان از تداوم راه حسین (ع) دانست.
روایت است جابربن عبدالله انصاری و عطیه عوفی ، در اولین اربعین شهادت امام حسین (ع) موفق به زیارت قبر سیدالشهدا شدند. در همین روایت آمده ، کاروان اسرای اهل بیت (ع) نیز در بازگشت از شام ، در راه مدینه توانستند هنگام عبور از کربلا ، با جابربن عبدالله انصاری دیدار کنند. (این روایت به وسیله برخی مورخان نفی شده است.)
اربعین در فرهنگ اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است که قبل از آن به نمونه هایی از نمود عدد 40در تاریخ و فرهنگ انسان توجه می کنیم ؛ چله نشینی برای نزدیکی به معبود در میان عرفا و صوفیان ، خلوص 40صبح ،دعا خواندن برای 40مومن و رسیدن به کمال در سن 40سالگی ، همگی نشان از ارزش اربعین دارند و اربعین بزرگداشت اهالی قبور (خانواده ، دوستان و بزرگان ) و سالار شهیدان از این صیغه است.
تعزیه
تعزیه که از تعزیت می آید، به طور عموم به عزاداری کردن اطلاق می شود. این کلمه در عین حال برای برپاداشتن مجلس عزا برای حسین بن علی (ع ) و نمایش دادن وقایع کربلا و حوادثی که بر سر برخی از ائمه آمده ، مورد استفاده قرار می گیرد. تعزیه در واقع همان نمایش مذهبی و شبیه خوانی است که به برپا دارنده مجلس تعزیه ، تعزیه دار و به کسی که در تعزیه نقشی ایفا می کند و اشعار مخصوص را می خواند، تعزیه خوان می گویند. به کارگردان و مدیر تعزیه ، تعزیه گردان و محل انعقاد مجلس تعزیه نیز، تعزیه داری گفته می شود. (فرهنگ معین ج 1)
با این که تعزیه امروزه به عنوان یک بازی نمایشی یادآور مظلومیت امام حسین (ع ) و یاران باوفایش است ، در واقع نمایشی مردمی است که در تاریخ ایران ، سابقه دارد.
محققان بر این باورند که «یادگار زریر» یا «یادگار زریران » در دوران ساسانیان و «سوگ سیاوش » بسیار به تعزیه امروزی که در سوگ حماسه آفرینان کربلا برگزار می شود، شباهت داشتند. در یادگار زریر، رامشگران و خنیاگران ، مراسمی درباره «زریر» که در راه دین زرتشتی جان خود را فدا کرد، برگزار می کردند.
در سوگ سیاوش یا «سیاووشون » نیز برگزارکنندگان مراسم داستان یک شاهزاده جوان را روایت می کردند که از دست پدر کینه توزش از ایران می گریزد و به توران زمین می رود. در آنجا نیز به فرمان افراسیاب کشته می شود.
با این حال ، آنچه بیشتر پژوهشگران بر آن متفق القولند، این موضوع است که مراسم تعزیه ، در قرن چهارم هجری به فرمان معزالدوله دیلمی در ایران رسمیت یافت و هر ساله برگزار شد. جمشید ملک پور در سیر تحول مضامین در شبیه خوانی (تعزیه ) می نویسد: مضمون شبیه خوانی رویارویی دو نیروی خوب و بد، خیر و شر، نیکی و بدی و نور و ظلمت است و به همین دلیل شبیه به عنوان یک هنر دینی طرح ثابت داستانی مختص به هنرهای دینی را داراست . طرحی که در همه مذاهب و در انواع هنرهای دینی تقریبا به طور همسان وجود دارد و در شبیه خوانی نیز در هیات اولیا و اشقیا و رویارویی این دو در مقابل هم حیات این بن مایه دینی و روایی ادامه می یابد.
تعزیه گردانان ، مقتل نویس و معین البکائ نیز خوانده می شوند. این نمایش با کرنا نوازی و دمیدن شیپور و کوبیدن طبل و دهل آغاز می شود. شبیه خوانی بدون استفاده از موسیقی به دل نمی نشیند و به همین دلیل ، طبل دمان و شیپورنوازان همراهان همیشگی تعزیه خوانان هستند.
آیین های محرم در ایران
عزاداری شیعیان ایران در دهه محرم چنان فراگیر است که پرداختن به آن ، مجال ویژه ای می طلبد، با این حال ، مروری خواهیم داشت بر برخی از مراسم در این دهه.
مردم بندرعباس ، صبح تاسوعا تابوت هایی را از حسینیه ها بیرون آورده و از شهر خارج می کنند تا به طرف قدمگاهی که مردم معتقدند به حضرت علی (ع ) منسوب است ، ببرند. اهالی بر این باورند که با رقص دجله به طرف این قدمگاه حرکت نمادین فرزند به سوی پدر و دیدار با او انجام می شود.
مردم تالش ، در شب ششم محرم به یاد حضرت عباس (ع ) تشتی که روی آن را با پارچه ای سیاه پوشانده اند، در محله ها به گردش درمی آورند و مردم نیز نذورات خود را اهدا می کنند که توسط تشت گردانان ، جمع آوری می شود. تالشیان ماسوله همچنین در روز هفتم مراسم «علم گیری » یا «طوق بندی » اجرا می کنند. ابتدا علم همه مساجد ماسوله را به طرف مسجد جامع می برند. پس از گردهمایی در برابر در مسجد و نوحه خوانی و سینه زنی علم ها به مساجد مختلف بازگردانده می شود.
مردم دزفول ، طاقی با 4گلدسته به حرکت درمی آورند که روی آن به سبک نقاشی های قهوه خانه ای ، صحنه هایی از عاشورا به تصویر درآمده است . این طاق «شیدونه » نام دارد و نذورات مردم در آن پخش می شود. شیدونه ها به بزرگانی که در روز تاسوعا نقش داشته اند، اختصاص دارد.
زنان و دختران جوان بیرجندی ، غروب تاسوعا و عاشورا به هفت حسینیه و مسجد می روند و برای برآورده شدن نذر خود، شمع روشن کرده و در بین مردم ، نقل و نبات و خرما توزیع می کنند.
یکی از معروف ترین مراسم دهه محرم در اردبیل ، رسم «تشت گذاری » است . دسته سینه زنان و زنجیرزنان ، به محل هایی که تشت گذاشته شده ، می روند و تشت ها را به حرکت درآورده و ضمن پر کردن تشت ها از آب ، فاتحه می خوانند.
در میان مردم مازندران نیز کسانی که نذر شیر دارند، روز هشتم و نهم و دهم محرم ، همراه نخل گردانی ، شیر پخش می کنند. مراسم به این ترتیب برگزار می شود که نخل به در خانه هر کس می رسد، صاحبخانه نذر خود را به جا می آورد. نخل گردانی در اغلب مناطق ایران در روزهای محرم انجام می شود. در یزد، نخل را به شکل تابوت سیدالشهدا یا نمادی از یکی از شهدای کربلا درمی آورند. مردم یزد به آن «نقل » نیز می گویند. نخل از جنس چوب و به شکل برگ درخت یا سرو است . دکتر اسلامی ندوشن می گوید: «با آن که نخل هیچ شباهتی به درخت نخل ندارد، اما به این نام خوانده می شود.»
در باورهای مردم آذربایجان ، «علمی » در روز عاشورا بنا به نذر و نیاز اهالی ، به جوشش درمی آید و علم گردان را به این سو و آن سو می کشاند. اگر چنین حالتی رخ دهد،علم گردان درمی یابد که نذرش ادا شده و سر بر شانه علم می گذارد.
برخی از مردم آران و بیدگل ، نذر می کنند در ایام دهه اول محرم و مخصوصا روزهای تاسوعا و عاشورا (بویژه وقتی که ماه محرم به فصل گرما می رسد) با به دوش کشیدن مشک های چرمی ، میان عزاداران حسینی ، آب توزیع کنند.
در فرهنگ تشیع ، مردان در سوگواری سالار شهیدان امام حسین (ع ) و یارانش ، نقش فعال تری دارند اما در میان مردم ایلام ، زنان در رسم «چایینه » دیگر تنها شاهدان اندوهگین نیستند و به اجرای مراسم ویژه ای می پردازند. از جمله این چایینه ها می توان به چایینه حضرت قاسم (ع ) در روز هفتم ، چایینه حضرت عباس (ع ) در روز هشتم ، چایینه امام حسین (ع ) در روز دهم و چایینه روز اربعین حسینی اشاره داشت .به طور مثال در چایینه قاسم ، بر تن دختری جوان و ازدواج نکرده لباس عروسی می پوشانند و پس از آن چایینه خوان ها، این رسم را به جا می آورند.
عدد مقدس 40
نطفه انسان پس از 40 روز علقه می شود.
حضرت آدم ، 40 شبانه روز در کوه صفا راز و نیاز کرد و در سجده بود.
میان خداوند و حضرت موسی ، 40 شبانه روز وعده داده بود تا دیدار صورت گیرد و تورات نازل شود.
برای دیدن حضرت خضر باید 40 صبح خانه را آب و جارو کرد تا حضرتش رخ بنماید.
قوم بنی اسرائیل 40 سال از ورود به سرزمین موعود ممنوع شد.
حضرت محمد(ص )، 40شبانه روز در غار حرا عبادت کرد.
حضرت محمد (ص) در 40 سالگی به نبوت رسید.
از حضرت محمد (ص) نقل است که هر کس 40 روز اعمال خود را برای خداوند متعال خالص کند، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود. (چله نشینی صوفیان)
رسول اکرم (ص) می فرمایند: اگر کسی 40 ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده رفتن به جهنم می شود.
حضرت محمد (ص) : مردمان طالب دنیایند تا 40 سالشان شود.
در روایتی آمده است : بنده وقتی به 40 سالگی می رسد، خداوند به 2 فرشته مراقب او دستور می دهد بر این بنده سخت گیرید.
نقل است از امیرمومنان (ع) که می فرمایند اگر 40 مرد با من بیعت می کردند، در برابر دشمنانم می ایستادم.
پیامبر اسلام (ص) می فرماید: اگر از امت من کسی 40 حدیث حفظ کند که در امر دین به او یاری رساند، خداوند، او را در روز قیامت ، فقیه و عالم محشور می کند.
کسی که شراب خواری کند، نمازش تا 40 روز مقبول واقع نمی شود.
کسی که 40 روز طعام حلال بخورد، قلبش نورانی می شود.
کسی که لقمه حرام بخورد تا 40 روز دعایش مستجاب نمی شود.
زمستان در دوران ایران باستان به 2 بخش چله بزرگ و چله کوچک تقسیم می شود.
واژه اربعین به معنای چهل ، در 4 آیه قرآن کریم آمده است.
40 در سوره احقاف اشاره به کمال رشد انسان دارد.
برخی مردم ایران از جمله کرمانی ها بر این باورند که اگر در شام غریبان شهدای عاشورا، در 40 تکیه و منبر، 40 شمع افروخته شود ، امام حسین (ع) و شهدای کربلا، شمع افروزنده را مورد توجه قرار می دهند.
یوسف علیخانی، جام جم آنلاین
گروه دین و اندیشه تبیان
عن ابى جعفر محمد بن على الباقر علیهما السلام انه قال : «یظهر المهدى علیه السلام یوم عاشورا و هو الیوم الذى قتل فیه جده الحسین بن على علیهما السلام و كأ نى به یوم السبت العاشر من المحرِّم بین الركن و المقام و جبرائیل عن یمینه و میكائیل عن یساره و یصیر الیه شیعته (اى اتباعه الیه) من الاطراف (اى اطراف دنیا ) تطوى لهم الارض فیملأ الارض عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً ؛ امام باقر علیه السلام فرمود: به درستى كه مهدى علیه السلام در روز عاشورا ظهور مى كند همان روزى كه در آن جدش امام حسین علیه السلام به شهادت رسید و مثل این كه آن روز، شنبه دهم محرم باشد و بین ركن (حجر الاسود) مقام حضرت ابراهیم علیه السلام جبرائیل به طرف راست او و میكائیل به طرف چپ او شیعیان و دوستانش از اطراف و اكناف عالم گرد او جمع مى شوند( و زمین آنان را به اسرع وقت به حضرت مى رساند) (و حكومت جهانى بر پا خواهد شد) زمین را پر از عدل و داد مى نماید پس از این كه پر از ظلم وجور شده باشد.»1
عن میمون البان، قال : « كنت عند ابى جعفر علیه السلام فى فسطاطه فرفع جانب الفسطاط فقال علیه السلام، ان امرنا لو قد كان لكان ابیّن من هذا الشمس، ثم قال، ینادى مناد من السماء انّ فلان بن فلان هو الامام باسمه و ینادى ابلیس من الارض كما نادى برسول الله صلى الله علیه و آله و سلّم لیلة العقبة ؛
از میمون البان روایت شده كه گفت ، من با امام باقر علیه السلام در چادر آن حضرت بودم ، حضرت دامن چادر را بالا زد ، فرمود : روزى كه دولت ما ظاهر مى شود از این آفتاب روشنتر است(اشاره به ظهور قائم آل محمد علیه السلام) سپس فرمود: در آن روز ندایى از آسمان شنیده مى شود كه مى گوید : فلانى پسر فلانى همان امام شماست و نام او را ذكر مى كند ، آنگاه شیطان از زمین همان صدایى را سر میدهد كه در شب عقبه بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلّم زد .»2
عن ابى خالد الكابلى عن ابى جعفر علیه السلام قال :« اذا قام قائمنا وضع یده على رؤس العباد فجمع به عقولهم و أكمل به أخلاقهم ؛
ابو خالد كابلى مى گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: هر گاه قائم ما قیام (ظهور) نمود ، دست خود را روى سر مردم مى گذارد ، و بدان وسیله عقلهاى آنان جمع واخلاقشان كامل مى گردد.»3
عن محمد بن الفیض، عن محمد بن على علیهما السلام قال :« كان عصى موسى علیه السلام لادم فصارت الى شعیب ، ثم صارت الى موسى بن عمران علیه السلام و انّها لعندنا ، و انَّ عهدى بها آنفاً و هى خضراء كهیئتها حین انتزعت من شجرها ، و انّها لعندنا ، و انَّ عهدى بها آنفاً و هى خضراء كهیئتها حین انتزعت من شجرها ، و انّها لتنطق اذا استنطقت ، اعدت لقائمنا لیصنع كما كان موسى یصنع بها ، و انها لتروع و تلقف و ما یأفكون و تصنع كما تؤمر ، و انّها حیث اقبلت ما یأفكون تفتح لها شفتان احداهما فى الارض و الاخرى فى السقف و بینهما اربعون ذراعاً ، و تلقف ما یأفكون بلسانها ؛ محمد فیض مى گوید: امام محمد باقر علیه السلام فرمود : عصاى موسى علیه السلام نخست در اختیار حضرت آدم بود ، سپس به شعیب و از او به موسى بن عمران رسید و فعلاً آن عصا در نزد ماست ، و من در همین نزدیكى آن را دیدم ، آن عصا مثل روزى كه آن را از درخت بریدند سبز بود ، و هر گاه با آسمان سخن بگویند صحبت مى كند ، این عصا براى قائم ما به امانت گذارده شده ، تا همانطور كه موسى از آن استفاده مى كرد او نیز آن را به كار برد ، عصاى مزبور مردم بى دین را مى ترساند و جادوى جادوگران را مى بلعد ، و هر طور كه به آن دستور داده شود عمل مى كند، چون دو لب او گشوده شود ، یكى در زمین و دیگرى در سقف خواهد بود ، و فاصله میان دو لب او چهل ذرع است و ساخته و پرداخته جادوگران را با زبانش فرو مى برد .»4
عن ابى الجارود قال: قال ابو جعفر علیه السلام: «اذا اخرج القائم علیه السلام من مكة ینادى منادیه: الّا لا یحملن احد طعاماً و لا شراباً، و حمل معه حجر موسى بن عمران علیه السلام و هو وقر و بعیر، فلا ینزل منزلاً الا انفجرت منه عیون، فمن كان جائعاً شبع، و من كان ظماناً روى، و رویت دوابهم حتى ینزلوا النجف من ظهر الكوفة ؛
ابو الجارود روایتى را نقل مى كند كه امام پنجم حضرت باقر علیه السلام فرمود: هنگامى كه قائم در مكه ظهور مى كند منادى او صدا مى زند هیچ كس خوردنى و نوشیدنى باخود بر ندارد و سنگى كه حضرت موسى علیه السلام از آن آب بیرون آورد بار شترى نموده با خود بر مى دارد ، در هر منزل گاهى كه مى رسند چشمه اى از آن بیرون مى آید ، هرگرسنه اى سیر مى شود و هر تشنه اى باشد سیرآب شود ، و چهار پایان خود را نیز آب می دهند، تا به نجف از راه بیابان كوفه وارد مى شوند .»5
اجلال - گروه دین و اندیشه تبیان
پی نوشت ها :
1- المهدى الموعود المنتظر، ص125
2- الف) بحار الانوار ، ج52 ،ص204
ب) كتاب الغیبة ، ص 264، با مختصر تغییرى از كلمات
3- بحار الانوار ، ج2،ص336
4- بحار الانوار، ج52،ص318
5- بحار الانوار ، ج52،ص324
شباهت های امام عصر (عج) به انبیا علیهم السلام
انبیا و اولیای الهی در طول حیات بشری برای هدایت انسان ها آمده اند و در این راه نیز سختی های بی شماری را تحمل کرده اند. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، تنها بازمانده از انبیا و اولیا علیهم السلام است و هر آنچه آن بزرگواران از علم و قدرت و معجزه دارا بوده اند و هر آنچه در اختیار آنان بوده، همگی در حال حاضر در اختیار آن حضرت می باشد. تمام صفات انبیا و مکارم ائمه علیهم السلام در وجود امام مهدی (عج) جمع است و از آن حضرت بروز می کند. بر این اساس، شباهت هایی بین آن حضرت و پیامبران و اولیا الهی وجود دارد که در کتاب های معتبر حدیثی از آن یاد شده است.
شباهت به آدم علیه السلام
خداوند، حضرت آدم علیه السلام را خلیفه خود در تمام زمین قرار داد و او را وارث آن ساخت 1؛ حضرت مهدی (عج) را نیز وارث زمین خواهد ساخت و خلیفه خود در زمین خواهد نمود.2 آدم علیه السلام زمین را با عبادت خدا زنده کرد، پس از آنکه با کفر و طغیان جنیان مرده بود؛ حضرت مهدی (عج) نیز زمین را با دین خدا و عبادت و عدالت و برپایی حدود الهی زنده خواهد کرد، در حالی که با کفر و معصیت اهل زمین مرده است.3 آدم علیه السلام از گروه بسیار گریه کننده (بُکّائین) بود و در فراق بهشت بسیار گریست4؛ حضرت مهدی(عج) نیز چنانکه در زیارت ناحیه مقدسه آمده، بر مصیبت امام حسین علیه السلام بسیار گریسته و می گرید. خداوند تمام اسماء را به آدم علیه السلام آموخت5؛ به حضرت مهدی(عج) افزون بر آنچه به آدم علیه السلام آموخت، مطالب دیگری که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اوصیای آن حضرت داده شده را می آموزد. 6
شباهت به هابیل علیه السلام و شیث علیه السلام
نزدیک ترین و خویشاوندترین افراد یعنی قابیل، هابیل را کشت7؛ در مورد حضرت مهدی(عج) نیز عمویش جعفر کذاب که نزدیک ترین افراد از نظر خویشاوندی به امام بود، قصد کشتن ایشان را نمود.8 حضرت شیث اجازه نیافت علم خویش را آشکار کند؛ زیرا می ترسید همانند برادرش هابیل به قتل برسد؛ حضرت مهدی(عج) نیز تا روز معیّن که خداوند از آن آگاه است، اجازه ندارد علم خویش را آشکار سازد؛ چنانکه در روایت آمده است: حضرت به هنگام ولادت عطسه ای زد و فرمود: «ستمگران پنداشته اند حجت الهی باطل و نابود است، حال آنکه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود، شک از بین می رود.»9
شباهت به نوح علیه السلام
حضرت نوح علیه السلام شیخ الانبیاء نام دارد که بنا بر روایات دو هزار و پانصد سال عمر نمود 10؛ حضرت مهدی(عج) نیز شیخ الاوصیاء است11 و تاکنون در قید حیات می باشد. حضرت نوح علیه السلام با دعای خود که فرمود: «پروردگارا! بر روی زمین بشری از کافران قرار نده> 12، آنها را از بین برد؛ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز زمین را با شمشیر از لوث وجود کافران پاک می کند. خداوند فرج نوح و اصحابش را آن قدر به تأخیر انداخت تا بیشتر معتقدان به حضرت از او برگشتند و آنان که ایمان حقیقی داشتند بر عقیده خود پابرجای ماندند؛ ظهور و خروج حضرت مهدی(عج) نیز به قدری به تأخیر می افتد که بیشتر معتقدان به حضرت برمی گردند تا آنان که عقیده ای راسخ و حقیقی دارند باقی بمانند.13 نداهای حضرت نوح علیه السلام به شرق و غرب عالم می رسید و این یکی از معجزات آن حضرت بود؛ حضرت مهدی(عج) نیز هنگام ظهور، میان رکن و مقام می ایستد و فریادی برمی آورد و یارانش را فرا می خواند و ندایش به شرق و غرب عالم می رسد. 14
شباهت به ادریس علیه السلام
ادریس علیه السلام که جدّ پدر نوح علیه السلام است، به آسمان چهارم بالا رفت در حالی که زنده بود؛ حضرت مهدی(عج) نیز برای لحظاتی هنگام تولد به جایگاه والایی در آسمان برده شد.15 هنگامی که دشمنان می خواستند حضرت ادریس علیه السلام را بکشند، وی از قومش غایب شد و طول غیبتش به حدی بود که پیروانش در سختی و شدت و فشار قرار گرفتند16؛ حضرت مهدی(عج) نیز هنگامی که دشمنان می خواستند او را به شهادت برسانند، غایب شد و در طول غیبتش که بسیار هم طولانی است، شیعیان و پیروانش به منتهای سختی و فشار و مشقت می رسند.17 وقتی غیبت ادریس علیه السلام به طول انجامید، مردم جملگی به درگاه خداوند توبه کردند و تصمیم گرفتند حضرت را یاری نمایند، خداوند نیز حضرت را ظاهر ساخت18؛ حضرت مهدی(عج) نیز ظهور خواهد کرد، اگر مردم به سوی خدا توبه کنند و تصمیم قاطع بر یاری حضرت داشته باشند.
شباهت به هود علیه السلام و صالح علیه السلام
خداوند کافران را به وسیله حضرت هود علیه السلام و باد عقیمی که بر آنها فرستاد، نابود کرد19؛ در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) نیز جمعی از کافران به وسیله حضرت و باد سیاهی که خواهد وزید نابود خواهند شد.20 حضرت صالح علیه السلام از قوم خود غایب شد و وقتی بازگشت، عده بسیاری آن حضرت را انکار کردند؛ امام عصر (عج) را نیز انکار خواهند کرد. با آنکه حضرت مهدی (عج) در سن پیری و پس از عمری طولانی ظهور می کند، اما به صورت جوانی کمتر از چهل سال دیده می شود و مردم نیز در آن زمان سه دسته خواهند بود: اهل یقین، اهل شک و انکار کنندگان. اهل انکار را دعوت می کند، او را انکار می کنند؛ پس آنها را می کشد. اهل یقین و شک هم از او علامت هایی می خواهند که ارائه می دهد و آنان با حضرت بیعت می کنند.21
شباهت به ابراهیم علیه السلام
دوران حمل و ولادت حضرت ابراهیم علیه السلام مخفیانه بود و حضرت در یک روز به قدری رشد می کرد که دیگران در یک هفته رشد می کنند و در یک هفته به قدری که دیگران در یک ماه و در یک ماه به قدری که دیگران در یک سال22؛ حضرت مهدی(عج) نیز از این جهات شبیه حضرت ابراهیم علیه السلام بود.23 هنگامی که حضرت ابراهیم علیه السلام در آتش افکنده شد، جبرئیل برایش لباسی از بهشت آورد؛ حضرت مهدی (عج) هنگامی که قیام می کند، همین لباس را به تن می کند.24
خداوند حضرت ابراهیم علیه السلام را از آتش نجات داد 25؛ حضرت مهدی (عج) نیز از آتش نجات خواهد یافت. براساس روایتی از امام صادق علیه السلام، هنگامی که حضرت ظهور می کند، مردی نزد ایشان آمده، تقاضای معجزه ابراهیم علیه السلام می کند. حضرت هم دستور می دهد تا آتشی را فراهم کنند، سپس داخل در آتش شده و به سلامت از آن خارج می شود.26
شباهت به لوط علیه السلام و یعقوب علیه السلام
خداوند فرشتگان را برای یاری حضرت لوط علیه السلام فرستاد27؛ برای یاری امام زمان (عج) نیز فرشتگان فرود خواهند آمد.28 یعقوب علیه السلام در فراق یوسف علیه السلام به قدری گریست تا چشمانش از اندوه سفید شد و بینایی خود را از دست داد در حالی که حضرت خشم خود را فرو می خورد29؛ حضرت مهدی (عج) نیز چنانکه در زیارت ناحیه مقدسه می فرماید، در اندوه جدّش امام حسین علیه السلام بسیار می گرید، در حالی که خشم خود را فرو می برد تا زمانی که اجازه ظهور بیابد و انتقام آن حضرت را از قاتلانش بگیرد. یعقوب علیه السلام منتظر فرج بود30؛ حضرت مهدی (عج) نیز منتظر فرج می باشد.
نوشته زهرا رضاییان – بخش مهدویت تبیان
پی نوشت ها:
1. بقره: 30
2. نور: 55
3. بحارالانوار، ج51، ص54
4. همان، ج11، ص204
5. بقره:31
6. موسوی اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، ج1، ص197
7. مائده: 5
8. کمال الدین، ج1، ص320
9. همان، ج2، ص 430
10. مکیال المکارم، ج1، ص199
11. اصول کافی، ج1، ص514
12. نوح: 26
13.کمال الدین، ج2، ص385
14. بحارالانوار، ج53، ص 7 .
15. مجمع البیان؛ ج6، ص519 .
16. مکیال المکارم، ج1، ص202 .
17. بحارالانوار، ج51، ص68 .
18. مکیال المکارم، ج1، ص202 .
19. ذاریات: 42-41 .
20. بحارالانوار، ج53، ص13 .
21.کمال الدین، ج1، ص136 .
22. بحارالانوار، ج12، ص19 .
23. همان، ج51، ص27 .
24. کمال الدین، ج1، ص 142 .
25.انبیا: 69 .
26. مکیال المکارم، ج1، ص 208 .
27.هود: 88 .
28. کمال الدین، ج2، ص 431 .
29. یوسف: 84 .
30.همان: 87.
سخت ترين دوران امامت امام چهارم (عليه السلام)
امام زين العابدين(عليه السلام) در مدت امامت خويش، سخت ترين دوران عمر خويش را سپري نمود به گونه اي که، عقل آدمي از درک آن عاجز و ناتوان است و قلم و بيان، توانايي ترسيم عمق آن را ندارد.
حضرت در دوران امامت خويش با شش نفر از خلفاي جور، معاصر بود که عبارتند از: 1- يزيد بن معاويه (61 – 64 ق) 2- عبدالله بن زبير (61-73) 3- معاويه بن يزيد (مدت چند ماه از سال 64 ق) 4- مروان بن حکم (مدت نه ماه از سال 65 ق) 5- عبدالملک بن مروان (65 -86) 6- وليد بن عبدالملک (86 – 96)
دشوارترين دوران امامت امام چهارم(عليه السلام)، در زمان خلافت عبدالملک بن مروان است که مدت بيست و يک سال به طول انجاميد. مورخان عبدالملک را به عنوان فردي زيرک، با احتياط و دورانديش، اديب، باهوش و دانشمند معرفي مي نمايند.1 او پيش از رسيدن به قدرت، يکي از فقهاي مدينه به شمار مي رفت. و به زهد و عبادت و دينداري شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد با عبادت سپري مي کرد به طوري که به او (حمامة المسجد) يعني کبوتر مسجد مي گفتند.2
اما به محض رسيدن به قدرت حالش تغيير يافت، محبت به دنيا و عشق به پست و مقام و رياست، چشم دلش را کور و اعتقاد و ايمان پوشالي او را بر باد فناء داد، و از اينجا معلوم مي شود که ايمان در عمق جان او جاي نگرفته بود والا با روي آوردن دنيا، تغييري در اخلاق و رفتارش ايجاد نمي شد و به گذشته ايماني خود پشت پا نمي زد.
نقل مي کنند: بعد از مرگ پدرش، مشغول خواندن قرآن بود، به محض شنيدن خبر مرگ پدر، قرآن را بست و گفت: اينک بين من و تو جدايي افتاد! و ديگر با تو کاري ندارم.3
عبدالملک، در دوران رياست خود به جنايات فجيعي دست زده و با اين اقدامات غير انساني، لکّه ننگي در تاريخ اسلام از خود برجاي گذاشت.
سيوطي و ابن اثير مي نويسند: در طول تاريخ اسلام، عبدالملک نخستين کسي بود که خيانت ورزيد، و نخستين کسي بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خليفه منع کرد و نخستين کسي بود که از امر به معروف جلوگيري کرد.4
عبدالملک دو سال پس از شکست عبدالله بن زبير در مکه (در سال 75 هجري) در جريان سفر حج وارد مدينه شد و ضمن سخناني خطاب به مردم چنين گفت: من نه همچون خليفه خوار شده(عثمان)، نه همچون خليفه آسانگير(معاويه) و نه مانند خليفه سست خرد(يزيد) هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نمي کنم، شما از ما کارهاي مهاجران را مي خواهيد، اما مانند آنها رفتار نمي کنيد (ما را به تقوا مي خوانيد و خود به آن عمل نمي کنيد) به خدا سوگند از اين پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد.5
او روزي به سعيد بن مسيب گفت: چنان شده ام که اگر کار نيکي انجام دهم خوشحال نمي شوم و اگر کار بدي از من سر زند، ناراحت نمي شوم.6
عبدالملک در زمان رياست خود، افراد جنايتکار و خونخواري را در مناطق مختلف اسلامي به عنوان حاکم نصب کرد، آنها با زور و قلدري با مردم رفتار کرده و به دلخراش ترين جنايات دست خود را آلوده ساختند.
افرادي چون حجاج در عراق، مهلب در خراسان و هشام بن اسماعيل در مدينه که همانند عبدالملک سفاک و بيرحم بود و شيعيان را مورد اذيّت و آزار و شکنجه قرار مي دادند.
از ميان اين افراد ستمگر، حجاج در ظلم و ستم و جنايت گوي سبقت را از بقيه ربوده بود، به گونه اي که در تاريخ اسلام، جنايات وحشيانه او مشهور است.
گوشه اي از جنايات فجيع حجاج عليه شيعيان
پس از شکست عبدالله بن زبير توسط حجاج، عبدالملک او را به مدّت دو سال به عنوان حاکم حجاز (مکه، مدينه و طائف) منصوب کرد.
او در مدينه به جنايات فجيعي دست زد که از شنيدن آنها قلب هر انسان مؤمني به درد مي آيد، در تاريخ آمده است که حجاج در مدينه گردن گروهي از صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را که از بزرگان مدينه بودند را زد، افراد نامداري چون(جابر بن عبدالله انصاري، انس بن مالک، سهل بن ساعدي و ...) و جمع ديگري را به قصد خوار کردن آنان، داغ نهاد به اين بهانه که آنها کشندگان عثمانند.
او هنگام ترک مدينه، سخنان بسيار زشت و زننده اي به زبان آورده و به ساحت مقدس پيامبر رحمت (صلي الله عليه و آله) اهانت کرد.
در تاريخ آمده است که او چنين گفت: (خدا را سپاس مي گويم که مرا از اين شهر بزرگ بيرون مي برد. اين شهر از همه شهرها پليدتر و مردم آن نسبت به اميرالمؤمنين(عبدالملک) حقه بازتر و گستاخ ترند. اگر سفارش اميرالمؤمنين نبود، اين شهر را با خاک يکسان مي کردم، در اين شهر جز پاره چوبي که منبر پيامبر خوانند و استخوان پوسيده اي که قبر پيامبر مي دانند، چيزي نيست).7
بعد از مکه و مدينه، عبدالملک او را حاکم عراق کرد، تا از اين طريق بتواند با ايجاد رعب و وحشت در دل مردم، پايه هاي حکومت ظالمانه خود را تحکيم بخشد.
وقتي وارد کوفه شد، به صورت فردي ناشناس با سر و صورتي پوشيده به مسجد آمد، صف مردم را شکافته و بر فراز منبر نشست و مدتي طولاني خاموش ماند. در بين مردم زمزمه در گرفت که اين کيست؟! يکي گفت: او را سنگسار کنيم، گفتند: نه،صبر کن ببينيم چه مي گويد؟ وقتي همه ساکت شدند حجاج، روي خود را باز کرد و در آغاز سخن گفت:
(مردم کوفه! سرهايي را مي بينيم که چون ميوه ي رسيده، وقت چيدن آنها فرا رسيده است و بايد از تن جدا شود و اين کار به دست من انجام مي گيرد، و خون هايي را مي بينيم که ميان عمّامه ها و ريش ها مي درخشد...)
اين سخنان تهديد آميز را همچنان ادامه داد تا اينکه مردم ديدند، سنگريزه از دست مردي که مي خواست او را سنگسار کند، بي اختيار به زمين افتاد.8
حجاج در بصره نيز، جنايات وحشيانه اي مرتکب شد که با آن جنايات صفحات تاريخ را سياه ساخت، به گونه اي که قلب هر خواننده اي از مطالعه آن، محزون و غمگين مي شود.
طبق آنچه در تاريخ نقل شده است او وقتي به بصره آمد، به همراه سپاهيان خود، وارد مسجد شد، و با ترفند و نقشه اي شيطاني، مردم مظلوم را مورد حمله قرار دادند و آن مردم بي پناه وقتي چنين وضعي را ديدند، به بيرون مسجد هجوم آوردند، اما هر کس پاي از درِ مسجد بيرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد و لذا فراري ها مجبور شدند به مسجد برگردند و در آنجا نيز مجدداً مورد حمله قرار گرفتند و کشته شدند، به گونه اي که جوي خون تا درِ مسجد و بازار سرازير گرديد. مسعودي مي نويسد: حجاج بيست سال، فرمانروايي کرد و تعداد کساني که در اين مدت با شمشير دژخيمان وي يا زير شکنجه جان سپردند، صد و بيست هزار نفر بود! و اين عده غير از کساني بودند که ضمن جنگ با حجاج به دست نيروهاي او کشته شدند. 9
نوشته مهدي صفري – گروه دين و انديشه تبيان
1- الکامل في التاريخ، ابن اثير، ج4، ص520
2- سيره پيشوايان، ص242
3- تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص217
4- همان، 218؛ الکامل في التاريخ، ابن اثير، ج4، ص522
5- زندگاني علي بن الحسين، دکتر شهيدي، ص98
6- سيره پيشوايان، ص243 و 244
7- تاريخ تحليلي اسلام، دکتر شهيدي، ص182
8- همان، ص184
9- سيره پيشوايان، ص247 و 248
مسابقه ای که در آن "پیامبر" پیروز نشد
اسلام تمرین كارهایى را كه دانستن و مهارت در آنها براى سربازان ضرورت دارد سنت كرده است
مسلمانان به مسابقات اسب دوانى و شتردوانى و تیراندازى و امثال اینها خیلى علاقه نشان مىدادند، زیرا اسلام تمرین كارهایى را كه دانستن و مهارت در آنها براى سربازان ضرورت دارد سنت كرده است. بعلاوه خود رسول اكرم كه رهبر جامعه اسلامى بود، عملا در این گونه مسابقات شركت مىكرد و این بهترین تشویق مسلمانان خصوصا جوانان براى یاد گرفتن فنون سربازى بود.
تا وقتى كه این سنت معمول بود و پیشوایان اسلام عملا مسلمانان را در این امور تشویق مىكردند، روح شهامت و شجاعت و سربازى در جامعه اسلام محفوظ بود.
رسول اكرم گاهى اسب و گاهى شتر سوار مىشد و شخصا با مسابقه دهندگان مسابقه مىداد. رسول اكرم شترى داشت كه به دوندگى معروف بود، با هر شترى كه مسابقه داده بود برنده شده بود.
كم كم این فكر در برخى ساده لوحان پیدا شد كه شاید این شتر از آن جهت كه به رسول اكرم تعلق دارد از همه جلو مىزند. بنابراین ممكن نیست در دنیا شترى پیدا شود كه با این شتر برابرى كند.
تا آنكه روزى یك اعرابى بادیه نشین با شترش به مدینه آمد و مدعى شد، حاضرم با شتر پیغمبر مسابقه بدهم. اصحاب پیغمبر با اطمینان كامل براى تماشاى این مسابقه جالب، مخصوصا از آن جهت كه رسول اكرم شخصا متعهد سوارى شتر خویش شد، از شهر بیرون دویدند. رسول اكرم و اعرابى روانه شدند و از نقطهاى كه قرار بود مسابقه از آنجا شروع شود شتران را به طرف تماشاچیان به حركت درآوردند.
هیجان عجیبى در تماشاچیان پیدا شده بود. اما برخلاف انتظار مردم، شتر اعرابى، شتر پیغمبر را پشت سر گذاشت. آن دسته از مسلمانان كه درباره شتر پیغمبر عقاید خاصى پیدا كرده بودند، از این پیشامد بسیار ناراحت شدند؛ خیلى خلاف انتظارشان بود.
قیافه هاشان در هم شد. رسول اكرم به آنها فرمود: «اینكه ناراحتى ندارد، شتر من از همه شتران جلو مىافتاد، به خود بالید و مغرور شد، پیش خود گفت من بالا دست ندارم. اما سنت الهى است كه روى هر دستى دستى دیگر پیدا شود، و پس از هر فرازى، نشیبى برسد، و هر غرورى در هم شكسته شود.» به این ترتیب رسول اكرم، ضمن بیان حكمتى آموزنده، آنها را به اشتباهشان واقف ساخت. (1)
برگرفته از داستان راستان
تنظیم شده توسط موسوی
(1) .وسائل،ج 2/ص 274.
حتما ارزش خوندنشو داره
در صورت عدم نمایش تصاویر بروی لینک Show Pictures در بالای صفحه کلیک کنید
ایام محرم هم دوباره سررسید ولی نمی دونم چقدر در این روز ها حال و هوای
اون رو درک کرده باشی
پیامبراكرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:( براى شهادت حسین علیه
السلام، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است كه هرگز سرد و خاموش
نمىشود. جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص556)پس امیدوارم این محرم حزن رو
توی دل پاکت حس کنی
می دونی شاید ما کمتر از بقیه از اماممون یادگرفته باشیم وقتی می بینیم
کسایی مثل ونستان امریكایی و یا گاندی هندی در باره اون این طور میگن و
از عقیدش حرف میزنن و شاید ما تنها مظلومیتش رو بدون در نظر گرفتن آزادگی
و عقیده بزرگش دیدیم !!!!!!!!!!!!!!
ونستان میگه :تا وقتى مسلمانان مثلث جاودانهاى چون: قرآن كه تلاوت شود و
پیامهایش پیروى گردند، كعبهاى كه قصد شود و ایجاد همدلى و وحدت كند و
حسینى كه یاد شود و از او الهام گرفته شود دارند، هیچ كس قدرت نفوذ و
تسلط كامل بر آنها را نخواهد داشت.
گاندی در باره نهضت عاشورا میگه :من زندگی امام حسین علیه السلام آن شهید
بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و
بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از
سرمشق امام حسین علیه السلام پیروی کند.
با این حساب خیلی بده ما که اسممون شیعه امام حسینه یا بی تفاوت باشیم و
یا اگر هم احساس مسئولیت داریم بدون مطالعه و تحقیق و درک عاشورا باشه،
وای به حال ما که گاندی باید ادعای مرور عاشورا رو بکنه و مایی که شیعه
آقا امام حسین هستیم عمق و مفهوم و هدف عاشورا رو درک نکرده باشیم
صدا؛ باز هم صدا...
صدای سم اسبان و نعل سواران...
صدای شیون و ناله و درد که آمیخته است با صدای قهقهه مستانه که آسمان را
شرمنده این همه تیرگی کرده و سنگ را از سرسختی این همه قلب سنگین شده آب
می کند.
صدا؛ باز هم همان صداست. تو چه می کنی؟
می مانی یا می روی؟ میشنوی و سکوت می کنی یا اسبت را زین کرده و همراهی
میکنی؟
می مانی یا می روی؟ میشنوی و می نشینی و سر بر آخور تزئین شده دنیوی یا
اخروی خویش می کنی یا دنیا و اخری را پس می زنی و مولا را انتخاب می کنی؟
می مانی و مینشینی و قرآن و حدیث می خوانی و به دیگران یاد می دهی یا
شمشیر می کشی و به یاری قرآن ناطق زمان خویش می شنابی؟ می مانی و می
نشینی و جنگ دو جبهه حق و باطل را تحلیل می کنی یا حق را تشخیص داده و به
یاری جبهه حق می شتابی؟ می مانی و می نشینی تا جنگ حق و باطل تمام شود و
خون حق بر زمین بریزد تا قلم برداری و در رسای خون ریخته شده شعر و نثر
بنویسی و تصویر کنی برای آیندگان یا قلم و دفتر بر زمین گذاشته و صف حق
علیه باطل را مزین به حضور سربازی دیگر می کنی؟
چه میکنی؟ چه خواهی کرد؟ جای تو کجاست؟ امامت را یافته ای یا حیران امامی یا بی خیال شده ای؟! برای یاری
امامت چه به کف آورده ای؟ با چه چیز به یاری اش می شتابی؟
صدا؛ باز هم صداست. باز هم صدا می آید. صدای اسبانی که برای آرایش جبهه
راهی کربلا می شوند. صدای پوتین ها و چکمه ها و چکاچک شمشیرهاست. صدای
هروله و همهمه است. بشتاب. سکوت جایز نیست. بشتاب... تا به شیهه نرسیده
بشتاب!!!
این چند جمله رو هم برای یادگاری از امامت داشته باش :
:: هر کس خدا را بپرستد و خق بندگی او را بجای آورد , خداوند به او بیش
از آنچه می خواهد می رساند .
:: اگر سه چیز نبود , هرگز فرزند آدم سر تسلیم فرو نمی آورد : فقر و
نیازمندی , بیماری و مرگ .
:: اسقاط تدریجی خدا بر بنده خود , این است که تمام نعمتها را بر او می
بخشد و شکر و سپاس را از او می گیرد.
:: بخیل کسی است که در سلام کردن بخل ورزد .
:: کسی از نظر مقام و منزلت بزرگوارتر است که به زرق و برق دنیا در دست
هر که باشد ارزش قائل نشود.
:: هر کس از کار فرو ماند و راه تدبیر بر او بسته شود , کلیدش مداراست.
:: بپرهیز از کاری که برای آن ناچار به عذرخواهی شوی . زیرا مومن نه بدی
کند و نه پوزش طلبد ولی منافق هر روز بدی می کند و عذر می خواهد .
:: خداوندا مرا با احسان خود , فزون طلب منما و با بلا و گرفتاری ادب مکن.
http://goo.gl/Q5x6e
http://goo.gl/Irnff
http://goo.gl/CuAZe
http://goo.gl/6tmz8
http://goo.gl/ChNS4
مواظب دل پاکت باش و موفق و پیروز باشی
یا حسین
این ویژه نامه از طرف گروه دغدغه (http://groups.google.com/group/daghdaghe)
برای شما ارسال شده است
ابن خلّکان می نویسد: با این که مادر وی کنیز بوده، زین العابدین بسیار به ایشان محبت و نیکی می کرد تا آنجا که به ایشان گفتند: تو برترین مردمی هستی که به مادرت نیکی می کنی ولی چرا با وی سر یک سفره نمی نشینی؟ وی در پاسخ گفت: «از آن می هراسم که لقمه ای را برداشته و مادرم به آن نظر داشته باشد.»79
مالک بن انس می گوید: علی بن حسین در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند تا این که از دنیا رحلت کرد. لذا به ایشان «زین العابدین» می گویند.80
ابن عبد ربّه می نویسد: هنگامی که علی بن حسین آماده نماز می شد، لرزه عجیبی وجودش را فرا می گرفت. از ایشان در این باره سؤال شد، فرمود: «وای بر شما! آیا می دانید که من در برابر چه کسی می خواهم بایستم و در برابر چه کسی می خواهم مناجات کنم؟!»81
ابی نوح انصاری می گوید: روزی منزل علی بن حسین در حالی که وی در حال سجده بود، آتش گرفت؛ مردم به وی می گفتند: یابن رسول اللّه! آتش. ولی ایشان سر از سجده برنداشت تا آتش را خاموش کردند. به وی گفتند: چرا خود را نجات ندادی؟ فرمود: «آتش جهنّم مرا از این کار بازداشت.»82
ابن سعد می نویسد: هنگام وضو گرفتن رنگ چهره اش زرد می شد. علت امر از ایشان سؤال شد، فرمود: «آیا می دانید در برابر چه کسی می خواهم بایستم؟!»83
مالک بن انس می گوید: هنگامی که علی بن حسین احرام می بست، لبیّک اللّهمّ لبیّک را قرائت کرد و در همان لحظه، بیهوش شده و از مرکب خود به زمین افتاد.84
امام باقر علیه السلام می فرماید: پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند. هنگام وفات گریان بود، به او گفتم: چرا گریه می کنید؟ پدرم فرمود: «ای فرزند! در روز قیامت هیچ ملک مقرّبی و هیچ نبیّ مرسلی باقی نمی ماند مگر این که خواست و مشیّت خداوند بر آنها حاکم است؛ اگر بخواهد، عذاب می کند و اگر بخواهد، می بخشد.»85
همچنین امام باقر علیه السلام می فرماید: هنگامی که سخن از مرگ و آخرت به میان می آمد، پدرم آنقدر گریه می کرد که از گریه ایشان تمامی اطرافیان می گریستند.86
طاووس می گوید: شنیدم علی بن حسین در سجده چنین می گفت: عُبَیدُکَ بفنائک مسکینک بفنائک فقیر یاربّ سائلک بفنائک.
طاووس می گوید: این جملات را حفظ کردم و هرگاه به مشکلی بر می خوردم و این دعا را می خواندم، مشکلم حل می شد.87
زید بن اسلم می گوید: یکی از دعاهای علی بن حسین این است که: «خداوندا! مرا به خودم وامگذار و مرا به خلق خود وامگذار که ذلیلم می کنند.»88
ابو حمزه ثمالی می گوید: علی بن حسین شبانه مقداری غذا بر دوش خود گذاشته و در تاریکی شب به صورت مخفیانه به فقرا می رساند و می فرمود: «صدقه ای که در تاریکی شب داده شود، غضب خداوند را خاموش می کند.»89
امام باقر علیه السلام می فرماید: پدرم دو مرتبه اموالش را در راه خدا داد و می فرمود: «خداوند، مؤمن گنه کارِ پشیمان را دوست دارد.»90
محمد بن اسحاق می گوید: مردم مدینه زندگی می کردند و نمی دانستند معاش آنها از کجا تأمین می شود؛ اما با رحلت علی بن الحسین غذای شبانه آنان قطع شد.91
شیبة بن نعامة می گوید: بعد از وفات علی بن حسین فهمیده شد 100 خانوار را در مدینه اداره می کرد.92 با این حال، امام سجاد علیه السلام یک درهم نیز از بیت المال برای خود استفاده نمی کرد.93
عمر بن ثابت می گوید: هنگامی که علی بن حسین رحلت کرد، روی کمر آن حضرت پینه های زیادی بر اثر حمل غذا برای فقرا دیده شد.94
عبدالرّزاق می گوید: کنیز علی بن حسین در هنگام شستن دست امام، ناگهان ظرف آب از دستش به صورت حضرت افتاد. امام با حالت ناراحتی به کنیز نگاه کرد، کنیز گفت: خداوند متعال می فرماید: «والکاظمین الغیظ» امام فرمود: خشم خود را فرو بردم. کنیز در ادامه گفت: «والعافین عن النّاس»امام فرمود: خداوند تو را ببخشد. کنیز در ادامه گفت: «واللّه یحبّ المحسنین»امام فرمود: برو تو آزاد هستی.95
امام باقر علیه السلام می فرماید: از پدرم درباره بسیار گریستن وی سؤال شد، فرمود: «مرا ملامت نکنید، یعقوب علیه السلام یکی از فرزندانش از او دور شد، آنقدر در فراق وی (یوسف) گریست تا چشمانش سفید شد در حالی که نمی دانست زنده است یا مرده؛ اما من دیدم چهارده نفر از اهل بیت ما را در ظهر عاشورا ذبح می کردند، آیا ناراحتی و اندوه آنان از قلب من بیرون خواهد رفت؟!»96
آنچه که از میان اقوال و نظرات گوناگون اهل تسنّن پیرامون امام سجاد علیه السلام مطرح شده، ایشان یکی از شخصیت های بی نظیر و برجسته فقهی، اخلاقی در دوران خویش بوده که این نکته در کلام شمس الدّین ذهبی کاملاً مشهود است. وی امام را به خاطر جایگاه والای علمی، اخلاقی، تدبیر و دوراندیشی، مستحقّ امامت و زعامت امر مسلمین می داند: «و کان له جلالة عجیبة و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامة العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال عقله.»97
یکی از وظایفی که بر عهده شیعیان نهاده شده، «شناخت پیشوا و رهبر» می باشد. در یک نگاه کلّی دو راه برای شناخت امام وجود دارد: از دیدگاه احادیث اهل تشیّع و از دیدگاه احادیث اهل تسنّن. در این نوشتار سعی شده از دیدگاه اهل سنّت گوشه ای از شخصیت ممتاز امام زین العابدین علیه السلام به پیشگاه شما سروران گرامی تقدیم شود. در یک نگاه«ذهبی» دودمان آن حضرت را این گونه می نویسد: علی فرزند حسین فرزند علی بن ابی طالب فرزند عبد المطلب فرزند هاشم فرزند عبد مناف می باشد.1 کنیه ایشان ابوالحسن، ابوالحسین، ابو محمّد و ابو عبداللّه است.2 لقب ایشان زین العابدین، سجّاد، هاشمی، علوی، مدنی، قرشی، علی اکبر3 و برخی ایشان را علی اصغر4 دانسته اند. به ایشان «ابن الخیرتین» نیز می گویند، به خاطر این که پیغمبر فرمود: خداوند متعال از میان بندگان خود، دو گروه را برگزیده است؛ از میان عرب، قریش و از عجم، فارس را برگزید.5 پدر بزرگوار امام سجّاد از قریش و مادر ایشان از ایران می باشد، لذا به ایشان فرزند دو خیر می گویند. «ذوالثَّفنات» لقب دیگری است که به آن حضرت داده اند. چرا که ایشان بر اثر عبادت و نماز بسیار، جایگاه های سجده اش همانند زانوی شتر پینه بسته بود.6 پدر بزرگوارش حسین بن علی و مادرش دختر یزدگرد سوم می باشد. در نام مادرش اختلاف است برخی ایشان را سلاّفه، سلاّمه، غزاله و شاه زنان نامیده اند.7 آن حضرت در سال 38 هجری در مدینه به دنیا آمد و در دوران خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسیده و بدن مطهّرش در قبرستان بقیع کنار قبر عموی گرامی اش امام حسن مجتبی به خاک سپرده شد.8 در سال شهادت وی میان مورّخان اختلاف است؛ برخی سال شهادت را 929، 9310، 9411، 9512، 9913 و 10014 هجری می دانند. سالی که امام در آن رحلت نمود را سال «سَنَةُ الفقهاء» نامیدند به دلیل این که در این سال بسیاری از فقهای مدینه رحلت کردند.15 امام سجاد از لحاظ طبقه رجال حدیث، از تابعین بوده16 و از طبقه دوم17 می باشد ولی برخی ایشان را از طبقه سوم می دانند.18 جایگاه علمی و حدیثی ایشان بدین صورت است که تمام صحاح ششگانه (صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع الصحیح ترمذی، سنن ابو داود، سنن نسائی، سنن ابن ماجه) و مسانید اهل تسنّن از ایشان حدیث نقل کرده اند. بخاری در کتاب خود در ابواب تهجّد، نماز جمعه، حج و بعضی از مسائل تاریخی19 و مُسلم نیز در کتاب خود در مباحث صوم، حج و فرائض، فِتَن، ادب و سایر مسائل تاریخی از امام سجّاد علیه السلام حدیث نقل کرده اند.20 ذهبی می نویسد: ایشان از بسیاری از بزرگان حدیث نقل کرده است: از پیامبر و امام علی بن ابی طالب به صورت مرسل، از حسن بن علی، حسین بن علی (پدرش)، عبداللّه بن عباس، صفیّه (امّ المؤمنین)، عایشه، ابو رافع. و متقابلاً افرادی چون: محمّد بن علی (امام باقر)، زید بن علی، ابو حمزه ثمالی، یحیی بن سعید، ابن شهاب زهری، زید بن اسلم و ابوالزناد از وی حدیث نقل کرده اند.21 امام سجّاد علیه السلام در کلام بزرگان1. عبداللّه بن عباس وقتی که امام را می دید، چنین می گفت: «مرحباً بالحبیب ابن حبیب.»22 2. سعید بن مسیّب (م 93 هـ.): «ما رأیتُ قطّ افضل من علیّ بن الحسین، ما رأیتُه ضاحکاً یوماً قطّ»23 در جای دیگر می گوید: «ما رأیتُ اورع منه».24 3. نافع بن جُبیر (م 99 ه.): «کان علیّ بن الحسین رجلاً له فضل فی الدّین»25 و در جای دیگر خطاب به امام سجّاد علیه السلام می گوید: «انت سیّد النّاس و افضلهم».26 4. عمر بن عبدالعزیز (م 101 ه.) بعد از رحلت امام، چنین گفت: «ذهب سراج الدّنیا و جمال الدّنیا و زین العابدین».27 5. طاووس (م 106 ه..): «رجل صالح من اهل بیت الخیر»، «رجال صالح من اهل بیت النّبوّة» و «رجل صالح من اهل بیت طیّب».28 6. ابوفراس فرزدق (م 110 ه.) در یکی از ایّام، هشام بن عبدالملک (قبل از خلافت وی) به زیارت خانه خدا آمده و قصد تبرّک جستن به حجر الاسود را داشت که بر اثر ادحام جمعیت به عقب رانده شد و با همراهان خود به گوشه ای از حرم رفته و از دور نظاره گر خیل جمعیت بوده که ناگهان دیدند امام زین العابدین علیه السلام به طرف حجر الاسود می رود و مردم به احترامِ ایشان راه را باز کرده و امام توانست حجر الاسود را استلام کند. یکی از اطرافیان هشام که از دمشق آمده بود و آن شخص را نمی شناخت، از هشام پرسید: این شخص کیست؟ هشام با این که او را می شناخت اظهار بی اطلاعی کرد. در این هنگام فرزدق گفت: من او را می شناسم و در وصف امام چنین سرود:
عبدالرّحمن جامی (898 ق .) این جریان را چنین به نظم در آورده:
7. ابن شهاب زُهَری (م 123 یا 124 ه .) که یکی از شاگردان امام سجّاد علیه السلام می باشد، در مقاطع گوناگون از آن حضرت به بزرگی یاد می کند؛ از جمله: «لم اُدرِک من اهل البیت افضل من علیّ بن الحسین»،31 «ما رأیت قرشیّاً افضل من علیّ بن الحسین.»،32 «کان اکثر مجالستی مع علیّ بن الحسین و ما رأیت احداً کان افقه منه»،33 «کان علیّ بن الحسین من افضل اهل بیته و احسنهم طاعة»،34 «مارأیت قرشیّاً افضل منه ولا افقه»،35 «ما رأیت قرشیّاً اورع منه ولا افضل»،36 «ما رأیت قطّ افضل من علیّ بن الحسین»،37 «ما رأیت هاشمیّاً اعبد منه»،38 «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»39 و «علیّ بن الحسین اعظم الناس علیّ منّةً».40 8. زید بن اسلم (م 136 ه.): «ما رأیت فیهم مثل علیّ بن الحسین».41 9. ابو حازم مدنی (م 140 ه.): «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»42 «ما رأیتُ هاشمیّاً افقه من علیّ بن الحسین».43 10. یحیی بن سعید (م 143 ه.) نیز ایشان را یکی از فقهای بنام مدینه می دانست44 و درباره آن حضرت می گفت: «افضل هاشمیّاً رأیته بالمدینه»،45 «ما رأیت هاشمیّاً قطّ افضل منه»46 و «کان افضل هاشمیّاً ادرکته».47 11. مالک بن انس (م 179 ه.): «انَّ علیّ بن الحسین کان من اهل الفضل»48 و در جای دیگر می گوید: «لم یکن فی اهل بیت رسول اللّه مثله و هو ابن اَمَة».49 12. محمد بن عمر واقدی (م 207 ه.): «کان من اورع النّاس و اعبدهم و اتقاهم للّه عزّوجلّ».50 13. عتبی (228 ق.) «کان علیّ بن الحسین افضل بنی هاشم».51 14. علی بن مدینی (م 230 ه.): «یکی از اتقیا، پرهیزکاران و پارسایان، علی بن الحسین است.»52 15. محمد بن سعد بصری (م 230 ه.): «و کان علیّ بن الحسین ثقة مأموناً کثیر الحدیث عالیاً رفیعاً ورعاً».53 16. ابوبکر بن برقی (م 249 ه.): «نسل الحسین کلّه مِنْ قِبَلِ ابنه علیّ الاصغر و کان افضل اهل زمانه...ما رأیت هاشمیّاً افضل منه».54 17. عجلی (م 261 ه.) «علیّ بن الحسین مدنیٌّ تابعیٌّ ثقةٌ و کان رجلاً صالحاً».55 18. ابن قتیبه دینوری (م 276 ه.): «و کان خیّراً فاضلاً».56 19. ابن واضح یعقوبی (م 284 ه.): «کان افضل النّاس و اشدّهم عبادةً و کان یسمّی زین العابدین و یسمّی ایضاً ذا الثّفنات لما کان فی وجهه من اثر السّجود و کان یصلّی فی الیوم و اللیلة الف رکعة و لمّا غسل وجد علی کتفیه جُلَب کجُلبِ البعیر فقیل لأهله ما هذه الآثار؟ قالوا من حمله للطعام فی اللیل یدور به علی منازل الفقراء».57 20. ابن عبد ربّه اندلسی (م 327 ه.): «علیّ بن الحسین کان من افضل بنی هاشم»58 و در جای دیگر، امام را به فقاهت و دانش و پرهیزکاری متّصف می کند.59 21. ابن حبّان (م 354 ه.): «و کان من افاضل بنی هاشم، من فقهاء اهل المدینة و عبّادهم، سیّدالعابدین فی ذلک الزّمان»60 و در جای دیگر می گوید: «من فقهاء اهل البیت و افاضل بنی هاشم و عبّاد المدینة».61 22. ابن شاهین (م 385 ه.): «علی بن الحسین، فردی ثقه و مطمئن می باشد ولی از وی (در کتب صحاح) حدیث کم نقل شده است.»62 23. احمد بن علی بن منجویه اصفهانی (م 428 ه.): «کان من افاضل بنی هاشم و فقهاء اهل المدینة و عبّادهم».63 24. ابو نعیم اصفهانی (م 430 ه.): «زین العابدین و منار القانتین کان عابداً وفیّاً و جواداً حفیّاً».64 25. ابن ابی الحدید معتزلی (م 656 ه.): «کان الغایة فی العبادة»65 و در جای دیگر امام را از بزرگان و علمای بنام اهل بیت برمی شمارد.66 26. ابو زکریا محیی الدّین نووی (م 676 ه.): «اجمعوا علی جلالته فی کلّ شی ء»67 27. ابن خلّکان (م 681 ه.): «علیّ بن الحسین احد الائمة الاثنی عشر و من سادات التابعین...و کان من احسن الناس وجهاً و اطیبهم ارجاً».68 28. شهاب الدّین نویری (733 ق.): «کان رحمه اللّه ثقة و رعاً مأموناً کثیر الحدیث من افضل اهل بیته و احسنهم طاعتاً».69 29. شمس الدّین ذهبی (م748 ه.): «مناقبه کثیرة من صلواته و خشوعه و حجّه و فضله»70 و در جای دیگر می گوید: «و کان له جلالة عجیبة و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامة العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال عقله».71 30. علاء الدّین مُغْلَطای (م 762 ه.): «وله من الفضل المتعالم ما لیس لأحدٍ».72 31. یافعی (م 768 ه.): «کان من احسن النّاس وجهاً و اطیبهم ریحاً قلت بل اطیبهم و اشرفهم ذاتاً و طبعاً و اصلاً و فرعاً».73 32. ابن کثیر دمشقی (م 774 ه.): «وکان علیّ بن الحسین بالمدینة محترماً معظّماً».74 33. شمس الدّین محمد بن طولون، مورّخ دمشقی (م 953 ه.): «و هو من سادات التابعین و من فقهاء و اتقیاء المدینة و فضائل زین العابدین و مناقبه اکثر من أنْ تحصی».75 34. ابن حجر عسقلانی (م 852 ه.): «علیّ بن الحسین ثقة عابد فقیه فاضل مشهور».76 35. ابن عماد حنبلی (م 1089 ه.): «سمّی زین العابدین لفرط عبادته و کان ورده فی الیوم و اللیلة الف رکعة الی أن مات».77 36. خیرالدّین زرکلی: «رابع الائمة الاثنی عشر عند الامامیة و احد من کان یضرب بهم المثل فی الحلم و الورع».78 |